هوش هیجانی (EQ) چیست؟(بخش:اول) - پرسشنامه / مبانی نظری و پژوشی/ Spss
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هوش هیجانی  (EQ) چیست؟(بخش:اول)


سازه هوش هیجانی از یکی از روزهای تابستان 1848 در یک شرکت راه آهن سازی در یکی از ایالت های آمریکا شروع شد. شاید ذهن قرن بیست و یکمی شما فکر کند که چند روان شناس در یک گروه تحقیقاتی مثلاً روی کارگرهای آن کارخانه کار کرده اند و فهمیده اند که هوشی به نام هوش هیجانی هم وجود دارد. اما وسط قرن نوزدهم حتی هنوز علمی به نام علم روان شناسی وجود نداشت. ولی اتفاقی که در آن شرکت راه آهن سازی افتاد آن قدر مهم بود که بعدها نظریه پردازهای هوش هیجانی به آن استناد کردند:

فینیس گیج - سرکارگر کار درست در شرکت راه آهن سازی برلینگتون - ساعت 4:30 بعدازظهر 13 سپتامبر دچار یک حادثه وحشتناک شد. میله ای که فینیس با آن کار می کرد بر اثر انفجار پرتاب شد، از زیر چشم چپش رد شد، صورتش را سوراخ کرد، از بالای سرش بیرون آمد و چند متر آن طرف تر روی علف ها افتاد. با این که فینیس نه بیهوش می شود، نه قدرت حرف زدن و فکر کردنش تغییر می کند و نه حتی یادش می رود که ساعت خروجش را بزند (!) اما از آن بعدازظهر لعنتی به بعد همه کسانی که او را می شناسند حس می کنند که فینیس عوض شده است: آقای گیج به شدت تندخو و زودرنج شده بود، فحش های چارواداری می داد و بر اساس حس و حالش دستور می داد. او دیگر نمی توانست هیجان هایش را کنترل کند. انگار میله ای که از سرش گذشته بود بخشی از مغز را که مسؤول راست و ریست کردن احساسات است با خودش برده بود؛‌ نوعی توانایی که روان شناس ها نزدیک به 150 سال بعد نام آن را «هوش هیجانی» گذاشتند.

رقابت دو نوع هوش

تا همین 20 سال پیش اگر کسی نام هوش را می آورد همه ناخودآگاه یاد «آی کیو» می افتادند. آی کیو عددی است که به شما می گوید توانایی های شناختی و عقلانی شما (مثل حافظه، اطلاعات عمومی، درک مطلب، توانایی های ریاضی و...) چقدر است. آی کیو یعنی بهره هوشی. اگر شما به یک روان شناس مراجعه کنید و بخواهید هوش شما را بسنجد در بهترین حالت یک تست هوش وکسلر روی شما اجرا می کند که تنها توانایی های عقلانی را می سنجد.
اما آیا هوش فقط محدود به همین توانایی های عقلی می شود؟ پیاژه - روان شناس مشهور قرن بیستم - هوش را توانایی انطباق با محیط های جدید تعریف می کند. اما آیا آی کیو می توانست پیش بینی کند که ما چقدر می توانیم با محیط اطرافمان منطبق شویم؟ تحقیقات می گویند آی کیو در بهترین حالت فقط می تواند موفقیت تحصیلی ما را پیش بینی کند. اما دور و بر ما چقدر معدل الفی وجود دارد که آدم های موفقی در محیط کار یا در زندگی خانوادگی نیستند. اولین بار یک روان شناس مشهور به نام ثرندایک از یک هوش متفاوت به نام هوش اجتماعی یاد کرد که می خواست این نقص را جبران کند. او می گفت هوش اجتماعی یعنی کنار آمدن با مردم. بعد از او گاردنر از هوش های چندگانه یاد می کند. به نظر گاردنر هوش فقط محدود به توانایی های عقلانی نیست. هوش زبان شناختی، هوش موسیقیایی، هوش بدنی، هوش بصری، هوش ریاضی، هوش درون فردی، هوش بین فردی و هوش طبیعت شناختی هشت نوع هوشی بود که گاردنر از آنها نام برد.

بعد از گاردنر دقیقاً در سال 1990 دو دانشمند به نام های مایر و سالووی هوش های درون فردی و میان فردی را با هم ترکیب کردند و نام هوش هیجانی را برای اولین بار به دنیای روان شناسی اضافه کردند. آنها می گفتند هوش هیجانی یعنی «توجه به احساسات خود و دیگران، فرق گذاشتن بین آنها و استفاده از این اطلاعات برای بهتر فکر کردن و بهتر عمل کردن.» اگر این تعریف برایتان مبهم است در طول این مطالب کاملاً متوجه نظرسالووی و مایر می شوید. به هر حال آنها برای این توانایی بشری آزمونی هم ساختند و نتیجه ای که فرد از این آزمون می گرفت به «EQ» ( در مقابل IQ) مشهور شد. EQ یعنی بهره هیجانی.

هوش هیجانی چی هست؟

هوش هیجانی را این جوری تعریف کرده اند؛ «توانایی تشخیص دادن هیجان های خودمان و دیگران، توانایی درک هیجان های دیگران و توانایی مدیریت هیجان های خودمان و دیگران
هر کدام از بخش های این تعریف خودشان یک مهارت هستند که باید آموخته شوند. برای اینکه به بخش آخر تعریف برسیم هم باید از بخش اول عبور کنیم. یعنی یک جورهایی تعریف گام به گام.
هیجان ها چی هستند؟

برخلاف توانایی های عقلانی مثل استدلال یا حافظه تعریف هیجان خیلی مشکل است. البته وقتی ما می دانیم داریم از چه چیزی حرف می زنیم اما نمی توانیم دقیقاً تعریفش کنیم. قدر مسلم این است که هیجان ها هم مانند انگیزه ها ما را به حرکت وا می دارند. واژه لاتین هیجان (Emotion) با واژه لاتین حرکت (Motion) هم ریشه هستند. غیر از این برخلاف توانایی های عقلی که تقریباً ثابت هستند هیجان به اصطلاح بالا و پایین دارد.

روان شناس ها برای اینکه از شر تعریف دقیق هیجان راحت شوند ولی یک تعریف از آن هم داشته باشند آن را سه بخش انگیختگی فیزیولوژیک (مثلاً ضربان قلب)، (تجربه هشیارانه (نام گذاشتن روی هیجان مثلاً عصبانیت) و مولفه رفتاری (مثلاً دلم می خواست خفه اش کنم) تقسیم می کنند و می گویند همه هیجان ها این سه بخش را دارند.


چند نوع هیجان داریم؟

معمولاً وقتی پای تقسیم بندی هیجان وسط می آید، روان شناس ها از شش هیجان اصلی که در همه فرهنگ های دنیا از نیویورک گرفته تا گینه بیسائو وجود دارد می گویند: ترس، خشم،‌ تعجب، شادی، اندوه و نفرت. جالب این جاست که تظاهر این هیجان ها در صورت در فرهنگ های مختلف دنیا به یک شکل است.

هیجان های پیچیده

حتماً شما هم دارید در دوران خودتان دنبال هیجان هایی می گردید که تا به حال نامی از آنها برده نشده است. درست است هیجان ها معمولاً به شفافیت و شدت هیجان ها اصلی نیستند. هیجان ها ترکیبی تر و پیچیده تر از آنی هستند که بشود تنها به شش طبقه تقسیم شان کرد. بعضی از روان شناس ها با اضافه کردن دو طبقه دیگر به هیجان های اصلی هیجان های مرکب را هم به تقسیم بندی خودشان اضافه کرده اند.

در طبقه بندی بالا ترکیبی از ترس و پذیرش «سلطه پذیری»، ترکیبی از خوشی و پذیرش «عشق»، ترکیبی از خوشی وانتظار «خوشبینی » ترکیبی از عصبانیت و انتظار «پرخاشگری»، ترکیبی از عصبانیت و نفرت «اهانت»، ترکیبی از اندوه و نفرت «ندامت»،‌ترکیبی از اندوه و تعجب «یاس» و ترکیبی از تعجب و ترس «هیبت» نامیده شده است.
درک هیجان ها یعنی چه؟

اگر تشخیص هیجان ها مثل الفبای یک زبان باشد،‌ درک هیجان ها یعنی دانستن طرز کار زبان؛ اینکه هر کلمه ای چه معنایی دارد، کجای جمله می آید و فرق بین فعل ها و اسم های مختلف در چیست. اگر این مثال بیشتر گیجتان کرده و خیلی دل خوشی از آموختن زبان ندارید، در یک کلام درک هیجان ها یعنی اینکه بدانیم هر هیجانی چرا در ما به وجود آمده و حالا که در ما به وجود آمده ممکن است چه عواقب مثبت یا منفی ای برایمان داشته باشد. همان طور که تشخیص هیجان ها در دوبخش تشخیص خودمان و تشخیص در دیگران داشت،‌ درک هیجان ها نیز هم مربوط به هیجان های خودمان می شود و هم مربوط به هیجان های دیگران.

چرا این طوری شدم؟

اینکه ما بفهمیم چرا غمگین شده ایم، چرا شاد شده ایم و چرا ترسیده ایم یا کمی پیچیده تر چرا از یک نفر خوشمان می آید یا بدمان می آید از تشخیص هیجان هم واجب تر و مهم تر است. روی هم رفته برای هر کدام از هیجان های اصلی می توان یک علت کلی ذکر کرد. اما همین علت کلی می تواند در زندگی شخصی هر نفر یک معنی داشته باشد. مثلاً اندوه معمولاً به خاطر از دست دادن یک چیز ناشی است. برای یک نفر این از دست دادن می تواند گم کردن یک روان نویس باشد، برای یک نفر رفتن معشوق و برای یک نفر مرگ مادر. اینکه دقیقاً بدانید چه چیزی باعث چه حسی در شما شده است می تواند به شما کمک کند که هم بهتر خودتان را بشناسید و هم بهتر هیجان هایتان را مدیریت کنید.

برای دریافت پرسشنامه استاندارد هوش هیجانی اینجا کلیلک کنید.

www.rava20.ir

 



تاریخ : جمعه 93/10/26 | 9:22 صبح | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر


  • paper | خرید لینک انبوه | خرید بک لینک ارزان
  • بک لینک با کیفیت | فال تاروت عشق