اردیبهشت 94 - پرسشنامه / مبانی نظری و پژوشی/ Spss
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 3باوری که مانع پیشرفت می‌شوند

شاید برای اغلب ما پیش آمده باشد که با افرادی آشنا شویم که برخلاف انتظار ما و جامعه به موفقیت‌هایی چشم‌گیری دست پیدا کرده‌اند.

یک پزشک - شیدا شریف پور: شاید برای اغلب ما پیش آمده باشد که با افرادی آشنا شویم که برخلاف انتظار ما و جامعه به موفقیت‌هایی چشم‌گیری دست پیدا کرده‌اند. اگر اخبار و رویدادهای علمی را دنبال کنید به جمعیتی از نخبگان و افراد معروف برمی‌خورید که نه تنها در شرایط عالی و رفاه خارق‌العاده نبوده‌اند، بلکه در نقطه مقابل، از قشر محروم اجتماع و یا حتی در خانواده و بستری آلوده از معضلات اجتماعی این چنین رشد یافته‌اند. آن‌چه که مسلم است همان قدر که شرایط نامتناسب زندگی میتواند عامل انحطاط یک فرد و در ادامه یک نسل شود، از سوی دیگر می‌تواند ایجاد انگیزه‌ای برای تلاش بیشتر و رهایی از شرایط موجود باشد. در حقیقت همه چیز به باورهای ما از خودمان باز می‌گردد.

بهتر است بحث را کمی جزیی‌تر و عام‌تر دنبال کنیم. همه ما در طول زندگی علایقی داشته‌ایم که هرگز به دنبال آن نرفته‌ایم، باورها و افکاری داشتیم که از بیان کردن و پرداختن به آن صرف‌نظر کرده‌ایم و در حقیقت برای خود مرزهایی قرار داده‌ایم که هرگز به دوست داشتنی‌های خودمان نرسیم. این مرزها، همیشه از طریق شرایط اجتماعی و محیط القا نمی‌شوند، پاره‌ای از این محدودیت‌ها را خود ما برای خودمان ایجاد می‌کنیم. بمثلا ممکن است شما از کودکی دوست داشته‌اید که سبک خاصی را در موسیقی یاد بگیرید و دنبال کنید. تفکراتی از این دست که اولویت من فعلا در زندگی چیز دیگری است، من با اندازه کافی استعداد ندارم که بتوانم در این رشته موفق باشم، خانواده و دوستان من از این سبک موسیقی لذت نمی‌برند، به راحتی می‌تواند مانع از حرکت شما در این مسیر باشد. تغییراتی که به مرور در تفکر ما ایجاد می‌شود و کم‌کم مانعی عظیم در مقابل اهداف و موفقیت‌های ما می‌سازد، پیرو مکانیزم پیچیده‌ای نیست

.
برای تغییر تفکر و از دست دادن انگیزه کافی است که در هنگام شروع یک کار از اطرافیان خود بشنوید که «بعید می‌دانم تو از پس این کار بربیایی» و یا مثلا زمانی که می‌خواهید در یک تیم ورزشی عضو شوید از اطرافیان خود ‌بشنوید که «تو بدن ورزیده و مناسبی برای فعالیت در این رشته ورزشی را نداری» از سوی دیگر ممکن است خود شما تجربه بدی از آن کار یا پروژه داشته باشید و در حقیقت شکست قبلی مانع از شروع مجدد برای شما شده باشد. البته قاعدتا منظور این نیست که در شروع یک مسیر از اطرافیان واجد صلاحیت خود مشورت نگیرید و یا این که شکست‌های قبلی را فراموش کنید، شنیدن و استفاده به‌جا از تجربیات پیشین خود و دیگران به عنوان یک پایه اصلی در مسیر موفقیت قابل توجه است.

برای تغییر تفکر و از دست دادن انگیزه کافی است که در شروع کار بنا را بر عدم موفقیت بگذارید و این گونه فکر کنید که مثلا برای انجام فلان پروژه نیاز به چند ماه و یا حتی چند سال آموزش و کارآموزی دارید. حال اگر بعد از صرف این مدت زمان نتوانستید به هدف نهایی برسید، زمان خود را تلف کرده‌اید. بنابراین بهتر می‌بینید که برای این که دچار خسران نشوید از هدف خود صرف‌نظر کنید.

برای تغییر تفکر و از دست دادن انگیزه کافی است که در هنگام شروع کار در نظر بگیریم که پیش از این در این زمینه خاص هیچ تجربه‌ای نداشته‌اید بنابراین نمی‌توانید از پس آن بر بیایید. به یاد داشته باشید که همواره یک نقطه صفر در مسیر دستیابی به اهداف زندگی وجود دارد و بنابراین باید از این نقطه عبور کنید.

با مروری گذرا از روی لیست اهداف و علایق مهر و موم شده خود می‌توانید عوامل بازدارنده و قاتلین انگیزه خود را بیابید. لازم است باورهای اشتباه ایجاد شده در خود را بشناسید و بپذیرید که این باورها اشتباه هستند.

در ادامه سه باور رایج و محدودکننده را معرفی می‌کنیم و البته از روش‌هایی برای مبارزه با آن‌ها صحبت می‌کنیم:

بدخواهان من راست می‌گویند

تیتر گیج‌کننده‌ای است. به جهت منطقی وقتی شما بپذیرید فردی خیر و نیکی شما را نمی‌خواهد قاعدتا نباید صحبتهایش برای‌تان اهمیتی داشته باشد. حال آن‌که اغلب زمانی که توسط افراد مورد ستایش قرار می‌گیرید، همه چیز به حساب تعارف گذاشته شده و بعد از مدتی فراموش می‌شود. اما در نقطه مقابل انتقادها و بدگویی‌ها را مدت طولانی‌تری با خود مرور می‌کنید و چه بسا برای شما کم‌کم تبدیل به یک نگرش یا باور شود.

اجازه ندهید طعمه افراد بدخواه شوید. واکنش افراد در مواجهه با شما در حقیقت بیش از آن که به شما مربوط باشد مربوط به تفکر، شخصیت و تجربیات آن فرد است. این که افراد شما را فردی شگفت‌انگیز و موفق و یا فردی شکست خورده و یا در آستانه شکست ارزیابی کنند صد در صد منطبق بر توانایی‌های شما نیست. در نگاهی دیگر از آن‌جا که نظرات افراد تا حدی برگرفته از تجربیات پیشین خودشان و یا اطرافیان‌شان است عاقلانه نیست که کلا آن‌ها را نادیده بگیرید. جان کلام آن است که از شنیده‌ها برای خود مانع ایجاد نکنید، عقل شما بهترین راهنمای شما در تحلیل داده‌ها و ایجاد باورهای مثبت است.

هر انسانی از حیث توانایی و شخصیت منحصربه‌فردش می‌تواند مولد خلاقانه‌ترین و بکرترین کارها باشد. بنابراین به جای فاصله گرفتن از مسیر اهداف‌تان به دنبال شناسایی فرصت‌ها باشید. زندگی کوتاه‌تر از آن است که با ناامیدی، مبارزه و افکار منفی سپری شود.

خانواده و اطرافیان باید انتخاب و هدف من را تایید کنند

متاسفانه استقلال فکری و اجتماعی به خصوص در فرهنگ ما بسیار دیر اتفاق می‌افتد و حتی در مواردی هرگز اتفاق نمی‌افتد. نوع تربیت اغلب به گونه‌ای است که افراد از دوران کودکی در حال برآورده کردن انتظارات اطرافیان‌شان هستند. شاید این سبک در سال‌های آغازین زندگی از آن جهت که درک لازم برای انتخاب و تحلیل موقعیت‌ها وجود ندارد صحیح باشد، اما با ارتقای توانایی‌ها و دانش فردی باید اهداف و نگرش شما جایگزین دغدغه‌ها و آرمان‌های اطرافیان شود. در حقیقت مسیر شکوفایی و خوشبختی باید انتخاب خود شما باشد نه دیکته اطرافیان و خانواده.

ما به جای این‌که بیاموزیم که از خودمان بپرسیم «کی هستیم؟» یاد گرفه‌ایم که از دیگران اجازه بگیریم. در واقع به ما آموخته‌اند که «نسخه دیگران از زندگی ما» را بازی کنیم. هر روز ما براساس چیزی که دیگران به ما گفته‌اند، طراحی و برنامه‌ریزی شده است. به این ترتیب زمانی که به اندازه کافی آزاد می‌شویم که بتوانیم به رویاهای‌مان فکر کنیم، و از این طریق خودمان را راضی کنیم، می‌بینیم که بسیاری از رویاهای‌مان برآورده نشده و از دست رفته‌اند. تنها به این دلیل که خودمان فکر می‌کردیم یا اطرافیان‌مان معتقد بوده‌اند که چیزی که آرزویش را داریم از دسترس ما به دور است

امروز اولین روز از بقیه زندگی شما است و وقت آن است که در مسیر رشد و شکوفایی خود تغییری مثبت ایجاد کنید و به خود واقعی‌تان تبدیل شوید.

درست است که فلانی از عهده آن کار برآمده اما من نمی‌توانم

فقط به این دلیل که شخصی در این زمینه موفق شده است به این معنا نیست که من هم موفق باشم. او دغدغه‌های ذهنی من را ندارد، او در دوران تحصیل نمراتش بهتر از من بود، او از لحاظ مالی امکانات بهتری دارد، او خانواده‌ای دارد که حمایتش می‌کنند و پیدا کردن بهانه‌هایی از این دست بسیار آسان است. اما در نظر داشته باشید که تمام افراد بر خلاف آن‌چه شما می‌بینید درگیر گرفتاری‌های شخصی خود هستند و همیشه همه چیز در کنار هم مهیا نیست. بسیارند افرادی که در 48 سالگی تشکیل خانواده داده‌اند و موفق بوده‌اند، و یا در 57سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده‌اند، در 71 سالگی موفقیتی در کار خود کسب کرده‌اند و یا افرادی که با محدودیت‌های جسمی و اجتماعی به موفقیت‌های بزرگ رسیده‌اند.


بر موانع غلبه کنید!

حس بیچارگی تنها یک احساس کاذب است و نه واقعیت! به همین دلیل هیچ‌گاه فکر نکنید شرایط و محیط و سازوکارهایی که در اطراف ما هستند، محدودیتی را به شما تحمیل می‌کنند. هیچ گاه برای شروع یک زندگی که در نهایت شما را سربلند کند دیر نیست. اگر از این مطلب هیچ چیز دیگری هم نیاموزید این نکته را به خاطر داشته باشید. برای تغییر شرایط و تغییر خودتان هیچ سنی دیر نیست.

مرحله بعدی

برای بهبود زندگی خود باید تلاش کنید و با باورهای غلط خود مبارزه کنید. هدف و رویای خود را تعیین کنید و روزی نیم ساعت برای رسیدن به آن تلاش کنید. مهم نیست که چه قدر هدف شما دور باشد و مسیر موفقیت سخت باشد، مهم آن است که در مسیری صحیح تلاش کنید. بنابراین موفقیت‌های کوچک خود را به یاد داشته باشید و از آن‌ها به عنوان انگیزه‌ای برای گام‌های بعدی استفاده کنید.

اگر زمانی این فکر به سرتان زد که «به اندازه کافی خوب نیستید» به این فکر کنید که توقعات دیگران از شما به عنوان یک کودک و یا آن‌چیزی که تمام زندگی از خودتان توقع داشته‌اید، به تدریج شما را به چیزی که اکنون هستید تبدیل کرده است. و متاسفانه بیشتر این شکل‌گیری بر اثر تفکرات منفی درونی و بیرونی بوده است که مدام به شما می‌گفتند که چه چیزی برای‌تان ممکن و چه چیزی غیرممکن است.

واقعیت این است که چیزهای ممکن فقط و فقط به خود شما بستگی دارند

 اگر هنوز هم متقاعد نشده‌اید از شما می‌خواهم که به یکی از باورهای محدود کننده خود فکر کنید. هر چیزی در زندگی که دیگر امیدی به بهبود و یا تغییر آن ندارید، می‌تواند مربوط به سلامتی، وزن، کار و روابط اجتماعی شما باشد. پس از آن بهتر است که بلافاصله فکرتان را عوض کنید و به یک لحظه مشخص، به یک لحظه خاص فکر کنید که در آن درست عکس آن‌چه حقیقت می‌پندارید، در مورد شما صادق بوده است. مهم نیست آن پیروزی تا چه اندازه کوچک، موقتی یا حتی مقطعی بوده است. چه زمانی بوده است که اکنون با نگاه کردن به آن بتوانید به سادگی بگویید «این اصلا شبیه من نبود، ولی من این کار را کردم

هیچ‌گاه توانسته‌اید مبلغ قابل‌توجهی را پس‌انداز کنید؟

توانسته‌اید وزن کم کنید و آن را ثابت نگه دارید؟

برای گفتن حرفی که داشته‌اید در میان جمع برخاسته باشید؟

احساس کرده باشید که دوست‌تان دارند؟

مهارت جدیدی یاد گرفته باشید؟

زمانی که شما بتوانید این شکاف‌ها را در دیوار محدودیت‌هایی که به دور خود کشیده‌اید بیابید، می‌توانید تخریب آن را شروع کنید. می‌توایند هر روز گامی به جلو بردارید و موفقیت‌های کوچک کسب کنید، اعتماد به نفس بالاتری داشته باشید، انرژی بگیرید و پیروزی‌های بزرگ‌تر را در آغوش بکشید و این روند را ادامه دهید. تا زمانی که اندیشه شما و به تبع آن واقعیت برای شما در جهت مثبت قرار بگیرد.

برگرفته از : مجله موفقیت



تاریخ : دوشنبه 94/2/28 | 11:4 عصر | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر

 

برای برنده شدن تلاش نکنید !

یک مشاجره گفت‌وگوی خیلی آرام می تواند در چشم بر هم زدنی به یک مشاجره زشت و ناخوشایند تبدیل شود. وقتی دونفر با هم وارد دعوا می شوند خیلی سخت است که آتش این هیجان منفی را خاموش کرد. هر دو دوست دارند با صدای بلند حرف های خود را به کرسی بنشانند و خود را حق به جانب بدانند. این تیپ بحث ها نه تنها در زندگی های شخصی که در فضای کاری نیز وجود دارد. شاید با یک دوست یا عضوی از خانواده دنبال برنده شدن در بحث نباشید، اما در محل کار و مسایل شغلی، بدون شک همه تلاش بر این است که برنده بازی باشید.

رای تحقق این امر، چند تاکتیک برایتان ذکر کرده ایم تا با کمک آنها حرف هایتان را بگویید و آنچه می خواهید، شنیده شود.

برای برنده شدن تلاش نکنید

موضع گرفتن در برابر نظرات دیگران، یا حمله کردن به آنها باعث می شود تا طرف مقابل نیز در حالت مبارزه قرار بگیرد. وقتی طرف مقابل برافروخته یا تحت فشار است، با واژه های خود به او حمله نکنید.

مودب باشید

بحث و دعوا کردن همیشه منطقی و درست نیست. بهتر است به نظرات و دیدگاه های دیگران احترام بگذارید و حتی اگر به نظر شما کاملا مسخره و خنده‌دار بود هم آن را نشان ندهید. یا به طرف مقابل توهین نکنید.

سوال های نامحدود بپرسید

این تیپ سوال ها به طرف مقابل کمک می کند تا واکنش های رقابتی خود را تغییر دهد و بیشتر روی همکاری و حرف های کمک‌کننده متمرکز کند.

اعتماد به نفس داشته باشید

مردم به حرف  افراد باهوش  گوش نمی کنند. در مطالعات سال 2013 میلادی مشخص شد انسان ها در بحث و مشاجره طرف کسی را می گیرند که خیال می کنند حق با اوست.

نشان دهید که مردم مدافع شما هستند

تقریبا بیشتر ما فرضمان این است که کاری که دیگران انجام می دهند، کاملا درست است. از این رو، طوری رفتار کنید که رفتار و کارهای شما را تایید کنند.

نپرسید چرا؟ بپرسید: چگونه؟

در مطالعات سال 2013 میلادی، ثابت شد افراد موفق بیشتر در مورد چگونگی موفقیت های خود توضیح می دادند نه در مورد اینکه چرا موفق و معتمد به نفس هستند!

از آمار و نمودار استفاده کنید

مردم برای این به دانشمندان و محققان اعتماد می کنند که با نمودار و دلیل و سند به آنها ثابت می کنند که حرف هایشان درست است. برای اثبات ادعای خود بهتر است همه مدارک لازم را جمع آوری و استفاده کنید.

موثق حرف بزنید

اگر دوست دارید جدی گرفته شوید، باید از اطلاعات موثق کمک بگیرید و برای ادعای خود مثال هایی هم داشته باشید تا صحت و درستی آن را اثبات کند.

 

برگرفته از : مجله موفقیت



تاریخ : دوشنبه 94/2/28 | 10:53 عصر | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر

مسابقه با خود یا دیگری؛ موفقیت یا رضایت؟ بخش 2


پس هر 5 جهت را به اختصار توضیح می دهم :

1-
ویژگی های جسمانی:ما از لحاظ جسمانی وقتی به دنیا می آییم از نقطه واحدی شروع نمی کنیم. شما می دانید که سه ویژگی مثبت جسم آدمی «سلامت، نیرومندی و زیبایی» است. ما از وقتی به دنیا می آییم هم به لحاظ سلامت جسمانی مان، هم به لحاظ نیرومندی جسمانی مان و هم به لحاظ زیبایی جسمانی مان خیلی با هم تفاوت داریم. حتی جالب است که مثلا دندان های شیری کودک تا چهار تا پنج سال بعد از در آمدنش می ریزد ولی با این همه وقتی بچه را نزد پزشک اطفال می بریم، به محض اینکه به دو تا از دندان های شیری اش نگاه می کند می گوید این بچه دندان های محکمی خواهدداشت؛ یا اینکه این دندان ها می افتد.

از همین حالا می داند که دندان های دائمی اش که بعد از شش سالگی پدید می آید محکم است، اما ممکن است بچه دیگری را پیش پزشک اطفال ببریم و پزشک به محض آنکه نگاه کند بگوید دندان های این بچه اساس بیست و پنج سال نشده می پوسند و می ریزند و اصلا جنس دندانش جنس خوبی نیست. بنابراین، ما هر سه ویژگی مثبت جسممان، یعنی سلامتی و نیرومندی و زیبایی، با هم فرق می کنیم.

2-
ویژگی های ذهنی:ما به لحاظ ذهنی هم از همان روزهای اول کودکی با هم فرق می کنیم. آدم های متبحر مثلا مادربزرگ ها و پدربزرگ ها همین که به بچه نگاه می کنند ویژگی های ذهنی اش را پیش بینی می کنند. خود من درباره بچه های خودم واقعا وارد عدیده ای را که از مادر خودم یا مادر خانمم می شنیدم وهمه اش درست در می آمد. اصلا از اول معلوم است که بچه به لحاظ ویژگی های مثبت ذهنی اش، یعنی به لحاظ قدرت یادگیری، قدرت یادسپاری، قدرت یادآوری، قدرت تفکر، عمق فهم، سرعت انتقال، قدرت استنتاج سریع و قدرت حدس در چه شرایطی است. همان چیزی که امروزه در کل به نام آی کیو (IQ) یا هوش بهر طرح می کنند. ما از لحاظ این ویژگی های 8گانه ذهنی هم با هم متفاوتیم. از همان ابتدای کودکی هم با هم فرق داریم.

3-
ویژگی های روانی: از همان ابتدای کودکی معلوم است که بچه چقدر شجاع، پُردل، دلیر و دلاور است یا چقدر ترسو و بزدل است. چقدر ماجراجوست و چقدر امنیت طلب و محافظه کار و عافیت طلب و «یواش برم یواش بیام که گربه شاخم نزند» است. آدم ها واقعا به لحاظ ماجراجویی یا عافیت طلبی یا به لحاظ محافظه کاری یا به لحاظ طالب تغییر وضع بودن یا ریاست طلبی شان با هم متفاوت اند. شما چهارتا بچه مهدکودکی را ببرید پارک بازی کنند. بعد از مدتی می بینید یکی شان رئیس شده است و به دیگران دستور می دهد و می گوید مثلا تو بهرام برو آنجا، شهین اینجا باش، مریم تو کمی بیا جلوتر!

اصلا از اول معلوم است که توانایی مدیریت در او قوی است. اما یک بچه هم هست که خودش را عقب می کشد تا اگر تصمیمی گرفته شد اجرا کند اما هیچ وقت خودش را در موضع تصمیم گیری قرار نمی دهد. این خیلی محسوس است که بچه هایی هستند که تا می بینند نگاه یکی از بزرگ ترها روی آنها متمرکز شده احساس ترس می کنند و خودشان را عقب عقب می برند تا در سایه روشن جمعیت بچه ها قرار بگیرند. بچه ای هم هست که تا احساس می کند نگاهش می کنند، گردنی بر می افرازد و سینه ای جلو می اندازد تا بیشتر خودش را نشان دهد و بگوید که این منم که دارید می بیند.

این ویژگی های روانی با هم فرق می کند. در ویژگی های مدیریتی بچه ها خیلی با هم متفاوت اند. همچنین ویژگی ساختن به چیز کم و با همان دل خود را خوش کردن و نقطه مقابل آن بچه هایی که هرچیزی به سرعت از چشمشان می افتد و باز چیز جدیدی می خواهند. بچه ای هم هست که می بینید تا مدت ها با چیزی خودش را سرگرم می کند و می تواند با داشته خودش به زندگی خودش تنوع بدهد.

4-
ویژگی های اخلاقی: این دسته از ویژگی های آدمیان نیز خیلی با هم متفاوت است. ما آدمیان از وقتی به دنیا می آییم، غیر از ویژگی هایی که بعداً خودمان ممکن است کسب کنیم، ویژگی های اخلاقی متفاوت داریم. بچه ای هست که باور کنید از ده- پانزده روزگی همیشه مشت هایش بسته است، و می گویند او بعد از این خیلی ناخن خشک، ممسک و بخیل است. من اینها را دیده ام و به تجربه اینها را بیان می کنم. نمی خواهد دست را یله و رها کند.

بچه ای هم هست که این طور نیست. شما دو سال بعد همین بچه ها را با هم مقایسه می کنید. به بچه دومی هرچه می دهید اول به بقیه می دهد و بعد اگر چیزی به او دادند خودش هم می خورد و اگر هم ندادند اعتراضی نمی کند. یکی هم هست که همه اینها را زیر دامن خودش یا زیر لباس خودش مخفی می کند که اصلا نبینند. این ویژگی های اخلاقی متفاوت است.

یعنی واقعا میزان بخل و امساک از سویی و سخا و دست و دل بازی و گشاده دستی آدمیان از سوی دیگر خیلی با هم فرق می کند؛ همین طور سایر ویژگی ها. اصلا بعضی از بچه ها هستند که نمی توانند دروغ بگویند؛ وقتی هم اوضاع و احوال مجبورشان می کند که دروغ بگویند یک جوری دروغ می گویند که وجودشان زار می زند که من دارم دروغ می گویم؛ و از آن طرف بچه ای هم هست که اصلا مثل اینکه وجودش با دروغ گفتن عجین است و دروغ صریح را چنان می گوید که شما به زبان بدنش، به چشم و حرکات و سکناتش، که نگاه می کنید می گویید او عین واقع را می گوید. خوب معلوم است که وجود کودک اولی با دروغ ناساز است، هنگامی هم که مجبور شود دروغ بگوید از عهده بر نمی آید و مثل همان می شود که می گفت «پدرم می گوید بگو من خانه نیستم

5- ویژگی های اجتماعی:این دسته از ویژگی هایمان هم خیلی با هم فرق می کند. مثلا شما در یک خانواده مرفه به دنیا آمده اید و من در یک خانواده فقیر. شما پدر و مادر فرهیخته دارید، پدرتان استاد دانشگاه است و مادرتان پزشک، و من در خانواده ای به دنیا آمدم که پدرم معتاد بوده و مادرم بی سواد. محله ای که شما در آن به دنیا آمده اید با محله ای که من در آن به دنیا آمدم متفاوت است. معلمان و مربیانی که شما با آنها سر و کار پیدا کرده اید، با معلمان و مربیان من خیلی متفاوت بوده اند.
من در کوچه با کسانی بازی می کرده ام و شما با کسانی دیگر. اینها همه در شخصیت و منش ما اثر دارد. مسلما کسی که در میان کتاب چشم باز کرده تفاوت فراوانی دارد با کسی که تنها کتابی که در خانه شان بوده دیوان حافظ بوده است و شاید سال به سال هم کسی لای آن را باز نمی کرده است! آدمی که انسش با کتاب است فرق می کند با کسی که اصلا به عمرش کتاب ندیده بوده است. این هم از اوضاع و احوال اجتماعی.

تفاوت در اوضاع و احوال اجتماعی می تواند به لحاظ نهاد خانواده، نهاد اقتصاد، نهاد سیاست، نهاد تعلیم و تربیت، نهاد حقوق، نهاد اخلاق و نهاد دین و مذهب باشد. ما در مورد همه این 5 قسم در وضع متفاوتی به دنیا می آییم. من مسلمان شیعه به دنیا می آیم، شما مسلمان سنی به دنیا می آیید. یکی مسیحی به دنیا می آید دیگری یهودی و به همین ترتیب.

اینها باعث می شود روز اول که سوت را به صدا در می آورند یک جا نایستاده باشیم. هرکدام گوشه ای ایستاده ایم. این مبنای نظری غلط باعث می شود که شما نه هیچ وقت احساس پیروزی هایتان درست باشد و نه احساس شکستتان. جاهایی که باید احساس شکست کنید، احساس پیروزی می کنید، جاهایی هم که باید احساس پیروزی کنید، احساس شکست می کنید. چون اصلا حواستان نیست که چه کسی از کجا راه افتاده است. شما غافلید از اینکه حافظه و IQ چه تاثیر عظیمی در زندگی آدمی دارند.

فرق است بین کسی که یک غزل را یک بار می خواند و حفظ می شود و کسی که دو بار می خواند و حفظ می شود با کسی که سه بار می خواند و حفظ می شود و کسی که حمد و سوره اش هم یادش می رود. حافظه و «هوش بهر» در موفقیت اجتماعی آدمی تاثیر فراوانی دارند. آی کیوی هفتاد اسمش این است که با آی کیوی صدو چهل، هفتاد تا فرق می کند ولی فاصله میان این دو کهکشانی است.

حالا من چطور خودم را که مثلا آی کیوی هفتاد دارم مقایسه می کنم با کسی که آی کیوی 140 دارد؟ من هروقت خودم را با او مقایسه کنم، خودم را شکست خورده می بینم، یا اینکه چه بسا من درواقع نسبت به او پیروزم. چون من با آی کیوی هفتاد از فلان جا به بهمان جا رسیده ام. و او با آی کیوی 140 پیشرفت چندانی نداشته است. این مثل یک نردبان است.

از اول من روی پله سوم نشسته ام و او روی پله هفدهم. حالا او سه پله بالاتر رفته است و روی پله بیستم است. من ده پله بالاتر رفته ام و روی پله سیزدهم هستم. هرچند روی پله سیزدهم باز هم فکر می کنم نسبت به مشا که روی پله بیستم هستید عقبلم امامن از سه به سیزده رسیدم و ده پله بالا آمدم، اما او از هفده به بیست رسیده است و فقط سه پله بالا آمده است. بنابراین، نه حساس شکست هایمان احساس درستی است و نه احساس پیروزی هایمان. چون ما باچه کسی از یک نقطه راه افتاده ایم که بتوانیم خودمان را با او مقایسه کنیم؟ این مسئله نظری مقایسه و مسابقه.

اما این طرز زندگی مشکل عملی هم دارد، و آن اینکه چون نه فقط فوق کل ذی علم علیم، بلکه فوق کل قادر هم قدیری هست و فوق هر کسی که یک حیثیت اجتماعی هم دارد یک حیثیت اجتماعی بیشتری وجود دارد.

لذا شما به هر جا می رسید یک بالادست دیگری هم دارید. نظیر این مسئله در کوهنوردی هم هست؛ بعضی کوه ها این جوری است که آدم فکر می کند این قله است و بالتر از این قله در این منطقه نست، چون آدم پشت این کوه را نمی بیند و وقتی از قله بالا می رود و روی سر قله قرار می گیرد می بیند آن طرف تر قله دیگری هست که 300 متر بالاتر است.

لذا دوباره راه می افتد و آن قله را هم فتح می کند و باز همچون سایر قله ها در چشم اندازش نیست و آنها را نمی بیند فکر می کند این بالاترین قله است، اما همین که فتح کرد باز می بیند که قله بالاتری هم وجود دارد. این طرز زندگی همیشه این گونه است. مثلا شما می گویید: «اگر من استاد دانشگاه هاروارد بشوم دیگر چیزی از لحاظ حیثیت آکادمیک کم ندارم

بعد استاد دانشگاه هاروارد می شوید و می بینید که اولا استاد دانشگاه هاروارد هم با استاد دانشگاه هاروارد تفاوتش تومانی ده تومان است! من استاد دانشگاه هاروارد شدم و او هم استاد دانشگاه هاروارد است، اما من شاگرد او هم به حساب نمی آیم. لذا تلاش بیشتری می کند و مثلا استاد تراز اول دانشگاه هاروارد می شود، اما باز هم تا استادی بشود که نوبل بگیرد خیلی فاصله هست.

هر استاد دانشگاه هارواردی که نوبل نمی گیرد. مثلا در کل تارخ دانشگاه هاروارد پنج تا نوبلیست وجود دارد و بقیه نوبلیست ها از جاهای دیگری بوده اند. پس معلوم می شود دانشگاه هاروارد هم خیلی مهم نیست. حالا نوبل هم که بگیرند مگر همه نوبلیست ها آینشتین اند؟ بله آینشتین هم نوبل گرفته ولی خب همه نوبلیست ها هم که آنیشتین نیستند! این مثال از لحاظ حیثیت علمی بود. از لحاظ قدرت سیاسی هم هرچه بالاتر می روید می بینید بالاتر از شما هست، و اگر آن بالای بالا هم رفتید و مثلا رئیس جمهور آمریکا هم شدید، باز می گوید اگر آدم هم رئیس جمهور آمریکا باشد و هم رئیس جمهور روسیه خیلی بهتر است تا اینکه فقط رئیس جمهور آمریکا باشد. کجاست که آدم می تواند بگوید من راضی ام؟

هر کجا می روید می بینید یک قله ای بالای سر شما قد برافراشته تو این مسابقه تا وقتی شما زنده اید ادامه دارد! یعنی این داستان انتها ندارد. این است که شما همیشه تلخ کامید. چون به هر درجه از ثروت که برسید می بینید دو تا غول ثروت بالاتر از شما هم هستند و به همین ترتیب. این است که این طرز زندگی، مشکل عملی هم دارد.

یک طرز زندگی دومی هم هست و آن طرز زندگی کسانی است که اهل رضایت اند، نه اهل موفقیت. کسانی که اهل رضایت اند چهار ویژگی دارند:

1-
ویژگی اولشان این است که خودشان را در حال مقایسه و مسابقه با خودشان می دانند نه در حال مقایسه و مسابقه با دیگران. خودشان را همیشه با خودشان در برهه های زمانی گذشته مقایسه می کنند. یک وقت امروزم را با دیروزم مقایسه می کنم و یک وقت امسالم را با سال گذشته مقایسه می کنم و یک بار هم دهه پنجم زندگی ام را با دهه چهارم و دوم و... مقایسه می کنم.

بنابراین، مقایسه و مسابقه در کار هست ولی فقط خودم را با خودم مقایسه می کنم. اصلا کار ندارم شما کجایید و به کجا دارید می روید، یا ثروت و قدرتتان چقدر است، و مثلا پسرخاله من، برادر من، خواهر من، باجناق من، دوست من و... از من جلو زده اند یا عقب افتاده اند. من کاری به اینها ندارم. هرکجا می خواهند بروند، من دارم خودم را با خودم مقایسه می کنم و با خودم هم در حال مسابقه ام و مراد همیشه خودهای پیشین است؛ مثلا اینکه خود امروز با خود دیروز یا خود این هفته با خود هفته گذشته و به همین ترتیب خود مربوط به فصل ها و سال ها و دهه های پیشین عمر و... چه تفاوتی دارد.

این ویژگی اول آنهاست. بنابراین اصلا توجه شان به بیرون نیست که برادرم چه کار کرد و خواهرم به کجا رسید و شوهر خواهرم چه شد و زن برادرم به کجا رسید. اصلا کاری به این حرف ها ندارند.

2-
ویژگی دوم آنها این است که حوزه مسابقه و مقایسه را مطلوب های روان شناختی قرار می دهند نه مطلوب های اجتماعی 7 گانه ای که مطلوب های جمع هستند. اینها مطلوب های جامعه شناختی را کنار می گذارند و مطلوب های روان شناختی را به جایش می آورند؛ یعنی مطلوب های جمعی و اجتماعی برایشان مهم نیست. یعنی می خواهند ببینند نسبت به قبل آرامش شان بشتر است یا کمتر، شادترند یا ناشادترند، امیدوارترند یا بی امیدترند، رضایت باطنی شان از خودشان بیشتر شده یا کمتر، الان احساس می کنند زندگی شان ارزشمندتر از قبل است یا فاقد ارزش تر از قبل است. مطلوب های روان شناختی را در نظر می گیرند.

من از این مطلوب ها به پنج نمونه اشاره کردم، چون در بین روان شناسان درباره این مطلوب ها تقریبا اتفاق نظر وجود دارد. فعلا من 5 تا از آنها را گفتم که بین روان درمانگران و روان شناسان بشتر مورد اجماع است. اینها مهم اند که آدم چقدر آرامش داشته باشد یا نداشته باشد، چقدر شاد باشد یا ناشاد، چقدر امیدوار باشد یا ناامید، چقدر رضایت باطن یا رضایت از خود داشته باشد یا دائم دست خوش نزاع با خود، کشتی گرفتن با خود، سرزنش و نکوهش خود، ملامت گری خود، خود را زمین زدن و بلندشدن و باز با خود کشتی گرفتن، و طعن و لعن کردن به خود باشد، یا اینکه رضایت باطن داشته باشد و به تعبیر عیسی (ع) با خودش در صلح و آشتی باشد. برای این دسته مهم است که چقدر زندگی شان ارزشمند باشد.
این گروه در این موارد خودشان را با گذشته شان مقایسه می کنند که چقدر آرامش شان نسبت به گذشته بیشتر شده، شادی شان بیشتر شده و امثال اینها. این هم ویژگی دوم این گروه است که حوزه های مقایسه خودشان با خودهای قبلی شان در این پنج حوزه یا n حوزه است که مسامحتا می گوییم پنج حوزه.

برگرفته از: هفته نامه امید جوان

 



تاریخ : پنج شنبه 94/2/17 | 5:41 عصر | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر

مسابقه با خود یا دیگری؛ موفقیت یا رضایت؟ بخش 1

در یک تقسیم بندی کلی ما انسان ها به لحاظ روانی به دو دسته تقسیم می شویم: یکی کسانی که به تعبیر من اهل موفقیت اند و دسته دوم کسانی که اهل رضایت اند. این یک تقسیم بندی کلی است. بعد از اینکه تقسیم بندی را توضیح دادم، نکته ای را در باب خود این تقسیم بندی بیان می کنم.

یک دسته از ما آدمیان اهل موفقیت (success) هستیم. این نوع آدمیان که اهل موفقیت اند چهار ویژگی دارند:

1-
معمولا در حالات بهنجار آگاهی شان، مثل اکنون که ما در حالت بهنجار آگاهی مان هستیم، همیشه ذهناً و نظراً خودشان را در حال مقایسه با دیگران می بینند و عملا هم خودشان را درحال مسابقه با دیگران می بینند. بنابراین، هروقت در مقام نظرورزی و مشغول فکر کردن هستند.

خودشان را در حال مقایسه با دیگران می بینند و با دیگران مقایسه می کنند که آیا من از دیگری/ دیگران چه وضعی دارند. در مقام عمل هم خودشان را در حال مسابقه با دیگری/ دیگران می بینند و دائما کوشش آگاهانه شان معطوف به جلوزدن از دیگران است. بنابراین، ویژگی اول را می توان مسابقه نظری و مسابقه عملی نامید.

2-
ویژگی دوم مربوط به میدان مسابقه یا مقایسه است. یعنی اینکه میدان مسابقه یا مقایسه، یا به تعبیر دقیق تر، جهت مسابقه یا مقایسه را، در چه می دانند و در چه چیزهایی خودشان را با دیگران مقایسه می کنند و در حال مسابقه می دانند. معمولا این دسته در هفت مطلوب اجتماعی خودشان را با دیگری/ دیگران مقایسه می کنند یا با دیگری/ دیگران مسابقه می دهند:

1- ثروت؛ 2- قدرت (که مراد، قدرت سیاسی اس)؛ 3- حیثیت اجتماعی؛ 4- جاه و مقام؛ 5- شهرت؛ 6- محبوبیت؛ 7- علم آکادمیک یا علم مدرسی یا عمل قیل و قال؛ یعنی علمی که از راه دفتر و دستک و کتاب و مجله و... حاصل می شود. حالا ممکن است کسی در یکی از این هفت تا خودش را در حال مقایسه و مسابقه با دیگران ببیند و ممکن است کسی در دو تا از این هفت تا یا سه تا از این مطلوب ها با دیگران مسابقه بدهد و هرچه این تعداد بیشتر شود برای کسی که گرفتار آن مقایسه ها و سابقه هاست وضع بدتر و بدتر می شود.
گاهی شخص فقط در یک حوزه، مثلا فقط از لحاظ علم آکادمیک، خودش را با دیگران مقایسه می کند یا از لحاظ ثروت یا از لحاظ قدرت سیاسی. یعنی فقط یک حوزه مقایسه یا مسابقه دارد، ولی وقتی بنا باشد هم زمان در ثروت، قدرت، علم و حیثیت اجتماعی خودش را با دیگران مقایسه کند و با آنها مسابقه بدهد، آنگاه چنین شخصی به دست خودش، در چهار میدان با افراد مقایسه می شود و همچنین در چهار میدان، با فعالیت های خودش، با دیگران مقایسه می شود. میدان مسابقه معمولا یکی از این هفت تا یا چند تا از این هفت تاست.
3-
ویژگی سوم این افراد این است که در این مقایسه هروقت خودشان را جلوتر بینند احساس پیروزی می کنند و هروقت خودشان را عقب افتاده ببینند احساس شکست می کنند. یعنی این طور نیتسند که نتیجه مقایسه را، خواه شکست باشد و خواه پیروزی، تجربه بدانند و بگویند این هم تجربه ای بود، بکله احساس شکست و پیروزی شان را معطوف به این مسائل می کنند. به تعبیر دیگر، انگار فلسفه زندگی شان همین است که از چه کسی جلو بزنند و از چه کسی عقب نیفتند، و بنابراین جلوافتادن را مترادف با پیروزی می گیرند و عقب افتادن را معادل با شکست؛ و بنابراین، متوازن و متناسب و متعادل با این احساس پیروزی و شکست هم طبیعتا احساسات مثبت یا منفی به آنها دست می دهد.

متناسب با احساس پیروزی ای که می کنند، یعنی متناسب با کمیت و کیفیت احساس پیروزی، احساسات مثبت دارند و متناسب با کمیت و کیفیت احساس شکست هم احساسات منفی دارند. مثلا وقتی من احساس می کنم از شما جلو زده ام شادم و وقتی احساس می کنم از شما عقب افتاده ام اندوهگینم یا نسبت به شما حسد پیدا می کنم (احساسات منفی).

واقعا فهرست و جدول همه احساسات و عواطف ما آدمیان را می شود از این لحاظ دوتکه ای کرد؛ از لحاظ اینکه وقتی احساس پیروزی می کنیم کدام یک از اینها عارضمان می شود و وقتی احساس شکست می کنیم کدامشان عارضمان می شود؛ یعنی در میان این [مثلا] 85 احساس و عاطفه و هیجانی که داریم واقعا یک طرف احساسات مثبت مان است که به هنگام پیروزی عارضمان می شوند و یک دسته احساسات منفی مان است که به هنگام احساس شکست عارضمان می شوند. به هر حال، عقب افتادن و جلوافتادن را فقط تجربه تلقی نمی کنیم بلکه پیروزی یا از آن طرف شکست تلقی می کنیم.

4-
ویژگی چهارم این گروه این است که هویت شان طبعا فقط هویت اجتماعی است. یعنی از هویت فردی بی بهره اند. چرا؟ چون متر و اندازه شان، موفقیت و شکست است و این دو، به نظر اینها فقط در ظرف زندگی اجتماعی معنا دارد. بنابراین، در سرِّ سویدای دل شان اگر از آنها بخواهید تعریفی از خودشان به دست بدهند باید تعریف شان این گونه باشد: «من آنم که از فلانی و فلانی و... جلو هستم و از بهمانی و بهمانی و... عقبم».

یعنی هویت شان همیشه یک هویت اجتماعی است. نمی توانند خودشان را در تفرد (individually) خودشان تعریف کنند. همیشه باید خودشان را در ظرف زندگی اجتماعی تعریف کنند. چون اصلا همه چیزشان بستگی به پیروزی ها و شکست هایشان دارد و پیروزی و شکست هم که در عداد با بقیه شهروندان جامعه شان، دوستان شان، نزدیکان شان، بستگان شان و... است.

این هویت درواقع هویت کاملا جمعی و اجتماعی است. هویت فردی ندارند،  یعنی نمی توانند هیچ ویژگی فردی ای را به خودشان نسبت دهند. می توانستند اما آن ویژگی های فردی را از دید خودشان مغفول کردند فقر خودشان را در مقایسه با دیگران تعریف می کنند. تعیین هویت شان (identification) از دید خودشان فقط در قالب زندگی اجتماعی امکان پذیر است. فقط در قالب زندگی اجتماعی می توانند بگویند تعریف من این است، و حد و رسم من این است.

این طبقه به دو جهت زندگی گوارایی ندارند: هم به جهت نظری و هم به جهت عملی. به این دو جهت همیشه تلخ کام و ناکام اند. به جهت نظری، اصلا این مسابقه و مقایسه ای که برای خودشان تصویر می کنند مبنای نادرستی دارد و چون مبنای نادرست نظری دارد هیچ وقت نمی تواند آنها را در نظر خودشان کامرا جلوه دهد. آن مبنای نادرست چیست؟ یک مسابقه ورزشی مانند «دو» را در نظر بگیرید که همه ما در آن شرکت می کنیم.

وقتی سوت آغاز مسابقه به صدا در می آید همه از یک نقطه شروع به دویدن می کنیم. چون همه یک جا ایستاده ایم و پایمان روی یک خط است. یعنی دقیقا همه از یک نقطه شروع به دویدن می کنیم. اگر چنین باشد در اواسط مسابقه که درحال دویدنیم من اگر به عقب سرم نگاه کردم و تعدادی از شما را عقب سر خودم دیدم می توانم بگویم که من از شما جلو افتاده ام و به جلو هم که نگاه می کنم و تعدادی از شما را جلوتر از خودم می بینم می توانم بگویم من از آنها عقب افتاده ام.

چون همه از یک نقطه راه افتاده ایم آن وقت شخص می تواند در مسابقه به پشت سری هایش نگاه کند و به زبان حال یا قال به آنها بگوید من از شماها جلو زده ام و از آن طرف هم به جلوسری هایش نگاه کند و بگوید من از شماها عقب افتاده ام و این مقایسه واقعا درست است.

اما حالا فرض کنید مسابقه ای باشد که وقتی سوت آغاز مسابقه به صدا در می آید یکی از دیگری 500 متر جلوتر باشد، دیگری سه کیلومتر جلوتر باشد، یکی دو فرسخ عقب تر باشد، دیگری پنج فرسخ عقب تر باشد، یکی دویست متر جلوتر و دیگری صد متر عقب تر. هرکسی در جایی ایستاده است و شروع به دویدن می کند.

در اینجا اگر شما وسط مسابقه به پشت سرتان نگا کردید و دیدید چه کسانی پشت سرتان هستند آیا می توانید به پشت سری هایتان به زبان حال یا قال بگویید من از شما جلو زده ام؟ خیر. نمی توانید بگویید. به همین ترتیب به جلوی هایتان هم نمی توانید بگویید من از شماها عقب افتاده ام. چون ما از جای واحدی شروع به حرکت نکرده ایم. هرکدام از جایی شروع کرده ایم. ممکن است شما در وسط مسابقه پشت سر من باشید، ولی درواقع سه برابر این یپروزمندتر باشد و ممکن است کسی جلوتر از من باشد و خیلی هم جلوتر باشد اما درواقع از من عقب افتاده باشد.

 
چرا؟ چون جلوتر بودن او به این دلیل است که از اول هم 7 کیلومتر از من جلوتر بوده و در چنین شرایطی شروع به مسابقه کرده است. خوب حالا گرچه دو کیلومتر از من جلوتر است اما من پنج کیلومتر فاصله ام را با او کم کرده ام. از آنجایی که این مسابقه آغازگاه های مختلفی داشته، لذا مبنای نظری مقایسه اش غلط است و در چنین شرایطی نمی توان افراد را با یکدیگر مقایسه کرد.

یعنی ممکن است کسی 10 کیلومتر از شما عقب تر باشد، اما فی الواقع سه برابر پیروزتر از شما باشد و کسی هم باشد که 10کیلومتر از شما جلوتر است ولی فی الواقع 10 برابر از شما شکست خورده تر باشد. چون مسابقه آغازگاه های مختلفی داشته است. بنابراین، در این مسابقه آن چیزی که مشکل زاست این است که ما اصلا متری برای اندازه گیری پیش رفت یا پس رفت، یا به تعبیر دیگر، پیش افتادگی یا عقب ماندگی نداریم.

متر، سنجه، معیار یا محکی نداریم برای اینکه بفهمیم چه کسی عقب افتاده و چه کسی جلو افتاده است. حالا مسابقه ماها از کدام قسم است؟ مسابقه همه ما از قسم دوم است. چون وقتی ما پا به عرصه دنیا گذاشته ایم از هر پنج جهت جسمانی، ذهنی، روانی، اخلاقی و اجتماعی در جاهای مختلفی ایستاده بودیم.



تاریخ : پنج شنبه 94/2/17 | 5:37 عصر | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر

آیا تعالیم «ماکیاولی» شیطانی و منحرفانه است؟ 

از طنزهای روزگار است که متخصصین و پژوهشگران در مورد متفکری دچار خطا های چشمگیری میشوند که مردمان عادی از چنین خطاهایی مصونند. در واقع مردمان عادی ماکیاولی را آموزگار شر دانسته و گاه او را ابلیس قلمداد نموده اند هر چند متخصصین می کوشند نشان دهند که ماکیاولی میهن پرستی بود که انچه در توان داشت در راه آزادی ایتالیا از چنگ بربران و اعتلای میهن خویش انجام می داد.  تعارض میان این دو دیدگاه امروز به چنان مرتبه ای رسیده که اگر طرفدار این عقیده ی قدیمی که ماکیاولی آموزگار شر بوده باشیم نه تنها حیرت اطرافیان دانشمندمان را بر می انگیزیم بلکه ممکن است از سوی آنان به ریشخند نیز گرفته شویم. اما در چنین دقایقی میبایست پرسید که:حقیقتا چه صفتی برازنده ی آن کس است که اندرزهایی چنین هولناک به شهریارش میدهد که: شهریار می بایست خانواده حکامی را که قصد دارد قلمروشان را با اطمینان تصاحب کند از هستی ساقط کند،شهریار میبایست به جای تصرف مایملک رقبای خویش آنان را به قتل رساند چرا که آنان که اموالشان را از دست داده اند می توانند به انتقام بیاندیشند ولی انان که مرده اند نه. انسان ها مرگ قتل پدرشان را زودتر فراموش میکنند تا از دست دادن ارثیه پدری. نه فضیلت، بلکه به کارگیری سنجیده فضیلت و شرارت است که به سعادت می‌انجامد؛  به کسی که می‌خواهید او را بکشید نگویید «اسلحه‌ات را به من بده، می‌خواهم تو را بکشم». صرفا بگویید «اسلحه‌ات را به من بده»، زیرا وقتی اسلحه در دست شماست، می‌توانید خواسته خود را تحقق بخشید..از این دست تعالیم را در آثار ماکیاولی به وفور میتوان یافت لذا میتوان چنین گفت که کسی که میتواند چنین تعلیمات شرورانه ای عرضه کند خود انسان شروری است. در اینجا اشاره به این نکته ضروری است که ماکیاولی نخستین کسی نبود که چنین تعالیمی را عرضه مینمود پیش از او کالیکلس و تراسیماخوس (شخصیت هایی در کتاب جمهور افلاطون) و سفیران آتنی در جزیره ملوس (جنگ های پلوپونزی توسیدید) چنین تعالیمی را بیان کرده بودند اما همه ی اینان این شیوه ی شرورانه ی سیاست  را پشت درهای بسته و در غیاب عامه مردم بیان نموده بودند.اما ماکیاولی آموزه ای تباه کننده ای را آشکارا عرضه میکند که نویسندگان باستان آن را به صورت پوشیده و در لفافه ی بسیار بیان میکردند.ماکیاولی سخنانی را به نام خویش منتشر کرده که نویسندگان باستان آن سخنان را از دهان شخصیت های خود (و نه به نام خود) با ابراز انزجار بیان مینمودند.  بنابراین ماکیاولی تنها کسی بود که این جسارت را داشت که در یک کتاب که نام او را به عنوان مولف بر آن نگاشته شده، تعلیمات شرورانه عرضه کند. امروزه محققان به ما چنین می اموزند که ماکیاولی آموزگار شرارت نبود بلکه میهن پرستی پرشور یا جامعه پژوهی فرزانه یا هر دو بود. اما میهن پرست خواندن ماکیاولی گمراه کننده است .میهن پرستی او از نوعی خاص است:او بیش از آکه به سعادت روحش بیاندیشد در اندیشه ی رهایی سرزمین پدریش اش (ماکیاولی در نامه ای مشهور بیان میدارد که رستگاری میهنش را بیش از رستگاری روحش دوست  میدارد) بود. به این ترتیب می توان گفت که میهن پرستی او دوضلع دارد،یعنی ،از یکسو تاملی در باره وضعیت سرزمین پدری و از سوی دیگر تاملی در باره ی روح است.جوهر اندیشه ی ماکیاولی نه فلورانسی و نه ایتالیایی بلکه جهانشمول وبرای همه زمان ها و مکان هاست. اما حتی اگر ناگزیر باشیم که ماکیاولی را میهن پرست بدانیم مجبور نخواهیم شد که آموزگار شر بودن  او را انکار کنیم.چراکه ماکیاولی میهن پرستی را خودخواهی جمعی می دانست.هر چند بی تفاوتی به حق و باطل اگر ناشی از عشق و سرسپردگی به کشور باشد نفرت انگیزتر ازآن زمان نیست که بی تفاوتی به حق و باطل ناشی از دلبستگی تمام و کمال به آسایش و رفاه شخصی باشد.اما دقیقا به همین سبب است که بی تفاوتی نوع اول بسیار جذاب تر و اغواکننده تر و در نتیجه خطرناک تر است. هر چند میهن پرستی گونه ای از عشق به خویشتن است، اما عشق به خویشتن در قیاس با عشق به چیزی که هم از آن خویشتن و هم«خیر» در مرتبه ی نازل تری قرار دارد. توجیه اندرزهای هولناک ماکیاولی با توسل به میهن پرستی او به این معناست که در عین در نظر داشتن فضائل میهن پرستی، چیزی را که والاتر از میهن پرستی است ،چیزی که بر میهن پرستی لعاب تقدس می زند و در ضمن آن را محدود می سازد که به همه کاری دست نزند را نادیده بگیریم. در واقع اشاره به میهن پرستی ماکیاولی تنها ظاهر شر را بیرون می افکند و اما امری حقیقتا شرورانه را در پرده باقی می گذارد. همچنان که در گذشته بسیاری بیان نموده اند ما نیز تعالیم ماکیاولی را غیراخلاقی و غیر دینی میدانیم.با شواهدی که محققان دردفاع از عقیده ی مخالف این ادعا ارائه نموده اند اشنا هستیم،اما تفسیر این محققین را اشتباه میدانیم.در اینجا تنها به یکی از از دلایل برای نپذیرفتن مدعای آنها بسنده میکنیم:ماکیاولی بر ماهیت سودمند دین تاکید داشت و به همین سبب این محققان قانع شده اند که ماکیاولی دوستدار دین بود.آنان ابدا به این مسئله توجهی ندارند که این تمجید ماکیاولی از دین تنها لعابی بر چیزی است که میتوان آن را بی تفاوتی تمام عیار وی نسبت به حقیقت دین دانست. این محققان ازقضاوت ماکیاولی درباره دین و اخلاقیات تفسیر نادرستی دارند،چراکه شاگردان اویند. آنان ماهیت شر افکار ماکیاولی را نمی بیند زیرا خود وارثان سنت ماکیاولیستی هستند.ماهیت حقیقی تفکر ماکیاولی را  جز با رها ساختن  خویش از تاثیر او نمی توان دریافت.به عبارت بهتر،برای رعایت انصاف در حق ماکیاولی باید در نقطه ی پیشامدرن ایستاده و با نگاهی به افق آینده، یک ماکیاولی شگفت انگیز و غریب را ببینیم که از نقطه ی پیشامدرن میگسلد. این ماکیاولی ای جدید است و به حق نقطه ی آغاز مدرنیته دانسته شده. لذا نباید در نقطه ای امروزین ایستاد و به گذشته، به ماکیاولی نظر کرد. چرا که این ماکیاولی کهنه گشته و درواقع جزئی از خود ماست. به طور خلاصه معتقدیم که برداشت ساده و نه دم دستی از آرای ماکیاولی بسیار برتر از دیدگاه های رایج امروزی کسانی چون ویرولی، اسکینر و پوکاک است. با بازگشت به نقطه ی عزیمت بحث میبایست گفت که:حتی اگر بپذیریم که تعالیم ماکیاولی شیطانی است و یا بدتر،او خود شیطان است باید این نکته ی الاهیاتی را در خاطر داشته باشم که شیطان نیز فرشته ای است که گمراه گشته است.

برگرفته از: برترین ها  نوشته ی  دکتر صادق صفارزاده

 



تاریخ : پنج شنبه 94/2/17 | 5:27 عصر | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر

پرسشنامه خودکار آمدی عمومی[1]    (GSE-10 )

 این پرسشنامه در سال 1979 توسط شوارتزر[2] و جروسلم[3]، به منظور ارزیابی خودکارآمدی عمومی و اجتماعی ساخته شد. ااین آزمون ابتدا درای 20 عبارت و دو زیرمقیاس خودکارآمدی عمومی و اجتماعی بود. در سال 1981 آن ها آزمون را مورد بازنگری قرار دادند و تعداد آن را به 10 عدد کاهش دادند. بنابراین پرسشنامه ی باورهای خودکارآمدی فعلی دارای 10 عبارت است که همگی میزان خودکار آمدی عمومی را می سنجند. سازه ی خودکارآمدی ادارک شده نشان دهنده ی دید خوشبینانه ی فرد نسبت به خود است (شوارتزر، 1992).

 

توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).

برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.   

http://www.rava20.ir



[1]- General self _ efficacy Scale

[2] - Schwartzer

[3]- Jerusalem



تاریخ : یکشنبه 94/2/13 | 7:51 عصر | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر

پرسشنامه هوش اجتماعیآنگتونتت (2008)

مفهومهوشاجتماعیدرسال1920 توسطثرندایکمعرفیشد. اصطلاحیکهبه تواناییدرکدیگران،عملورفتارهوشمندانهوزیرکانهدرروابطبادیگرانوبهکارگیریآندرتعاملاتاجتماعیسازگارانهاشارهمیکند (کیلستروموکانتور، 1989).

اخیراعًلاقهمجددیبهمفهومهوشاجتماعیدراکثرپژوهشگرانیکهادعایوجود آنرادارندپدیدارشدهاست. هوشاجتماعیمعنینزدیکیبامفاهیمیچونشایستگیو مهارتهایاجتماعیداردوهمچنینبامفاهیمیمثلهوشهیجانیوهوشبینفردیاشتراکزیادیدارد (بژورکوویسواسترمن،2000 ؛ویزوساب2007  ).

هوشاجتماعیاغلببهوسیلهخودگزارشیهامورداندازهگیریقرارگرفتهاست. یکیازآزمونهاییکهبرایاندازهگیریهوشاجتماعیساختهشدهاستپرسشنامه «هوشاجتماعیآنگتونتت[1]»(2008)  »میباشداینپرسشنامهشامل45 پرسشدوگزینهای )بلی،خیرمی باشدوجوابهاباگزینهصحیحوغلطمشخصمی شوند.

 

توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).

برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.   

http://www.rava20.ir


[1] - Aung Tun Thet



تاریخ : یکشنبه 94/2/13 | 7:47 عصر | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر

پرسشنامه بررسی نیازهای صمیمیت باگاروزیMarital Intimacy Needs Questionnaire :

این اعتقاد وجود دارد که همه انسان ها یک نیاز پایه و اساسی به برقراری روابط صمیمانه دارند.صمیمیت یک نیاز روانشناختی اولیه و اصلی درنظر گرفته می شود .صمیمیت یک مشخصه کلیدی و مهم روابط زناشویی و از ویژگی های بارز یک ازدواج موفق به شمار می آید.این ویژگی به وجود تعامل بین همسران اشاره می کند نبود یا کمبود آن یک شاخص آشفتگی در روابط زناشویی است.براساس اعتقاد راوین و همکاران (2005) صمیمیت زمانی آشکار می شود که ازدواج کارکرد خوبی داشته باشد.

 این پرسشنامه توسط باگاوزی[1] ((2001، تهیه و تنظیم شده است. پرسشنامه شامل 41 سؤال است و نیازهای صمیمیت را در هشت بعد:  عاطفی[2] ، روانشناختی[3] ، عقلانی[4] ، جنسی[5] ? فیزیکی[6] ،معنوی[7] ? زیباشناختی[8] و تفریحی اجتماعی ارزیابی می­کند.

 

توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).

برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.   

http://www.rava20.ir



[1] - Bagarozzi

[2] - Emotional

[3] - Psychological

[4] - Intellectual

[5] - Sexual

[6] - Physical

[7] - Spiritual

[8] - Esthetic



تاریخ : یکشنبه 94/2/13 | 7:45 عصر | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر

مقیاس بهزیستی روان شناختی ریف فرم 18 سوالی ( RSPWB-18 )

بهزیستی روان شناختی یک مفهوم چند بعدی است. شامل : 1- پذیرش خود[1]: یعنی نگرش مثبت نسبت به خود و پذیرش جنبه های مختلف خود مانند ویژگی های خوب و بد و احساس مثبت درباره زندگی گذشته 2- روابط مثبت با دیگران[2]: احساس رضایت و صمیمیت از رابطه با دیگران و درک اهمیت این وابستگی ها 3- خودمختاری [3] : احساس استقلال و اثر گذاری در رویدادهای زندگی و نقش فعال در رفتارها 4- تسلط بر محیط[4]: حس تسلط بر محیط ، کنترل فعالیت های بیرونی و بهره گیری موثر از فرصت های پیرامون 5- زندگی هدفمند[5]: داشتن هدف در زندگی و باور به اینکه زندگی حال و گذشته ی او معنا دار است. 6- رشد فردی[6]: احساس رشد مداوم و دستیابی به تجربه های نو به عنوان یک موجود دارای استعداد های بالقوه است.

ریف[7] برای اندازه گیری این سازه ها، مقیاس های بهزیستی روان شناختی همچون پرسشنامه 20 عبارتی، 14 عبارتی، 9 عبارتی و 3 عبارتی را طراحی کرد. پس از بررسی های اولیه نسخه ی اصلی مقیاس های بهزیستی روان شناختی که دارای 84 عبارت است، تهیه شد (1989). سپس نسخه های 54 عبارتی و فرم کوتاه 18 عبارتی طراحی شد. نسخه کوتاه این پرسش نامه 6 مولفه اصلی الگوی بهزیستی روان شناختی را مورد ارزیابی قرار می دهد و بنابراین دارای 6 مقیاس است و برای هر زیر مقیاس 3 عبارت در نظر گرفته شده است.

 

توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).

برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.   

http://www.rava20.ir



[1] - Self Acceptance

[2] - Positive Relation With others

[3] - Autonomy

[4] - Environmental Mastery

[5] - purpose in life

[6] - Personal Growth

[7] - Ryff



تاریخ : یکشنبه 94/2/13 | 7:42 عصر | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر

پرسشنامه هوش اجتماعیترومسو (TSIS)

مفهومهوشاجتماعیدرسال1920 توسطثرندایکمعرفیشد. اصطلاحیکهبه تواناییدرکدیگران،عملورفتارهوشمندانهوزیرکانهدرروابطبادیگرانوبهکارگیریآندرتعاملاتاجتماعیسازگارانهاشارهمیکند (کیلستروموکانتور، 1989).

اخیراً علاقهمجددیبهمفهومهوشاجتماعیدراکثرپژوهشگرانیکهادعایوجود آنرادارندپدیدارشدهاست. هوشاجتماعیمعنینزدیکیبامفاهیمیچونشایستگیو مهارتهایاجتماعیداردوهمچنینبامفاهیمیمثلهوشهیجانیوهوشبینفردیاشتراکزیادیدارد (بژورکوویسواسترمن،2000 ؛ویزوساب2007  ).. یکیازآزمونهاییکهبرایاندازهگیریهوشاجتماعیساختهشدهاستمقیاسهوشاجتماعیترومسو[1](TSIS)میباشد .. سیلورا،مارتینیوسنوداهل ) 2001( اینپرسشنامهرابرایسنجشهوشاجتماعیتهیهکردهاندمقیاس،هوشاجتماعیترومسویکابزارخودگزارشیاستکهشامل21سوالاست. اینمقیاسهوشاجتماعیرابراساسسهخردهمقیاساندازهگیریمی کند 1- پردازشاطلاعاتاجتماعی(SIP) 2- مهارتهایاجتماعی(SS)  . 3- آگاهیاجتماعی ( SA ).

 

توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).

برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.   

http://www.rava20.ir


[1] - Tromsø Social Intelligence Scale (TSIS)



تاریخ : یکشنبه 94/2/13 | 7:37 عصر | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر
مطالب جدید تر مطالب قدیمی تر


  • paper | خرید لینک انبوه | خرید بک لینک ارزان
  • بک لینک با کیفیت | فال تاروت عشق