مقیاس شیوه های برخورد در اختلافات زناشویی[1] ( CTS-2 ) ( تجدید نظر شده)
مقیاس شیوه های برخورد در اختلافات زناشویی،نسخه تجدید نظر شده ی مقیاس مقیاس روشهای برخورد دراختلافات زناشویی است که درسال 1996 توسط اشتراوس[2]،هامبی[3]،بونی، مک کویوشوکرمن به منظور ارزیابی پنج خورده مقیاس خشونت جسمی، خشونت روانی،آزار جنسی،آزار کلامی و آسیب ساخته شده است.
توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).
برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.
http://www.rava20.ir
پرسشنامه شادکامی آکسفورد (OHI)
شادکامی حالتی است که سه ویژگی دارد: فراوانی و درجه عاطفه مثبت، میانگین سطوح رضایتمندی در طول یک دوره، و فقدان احساسات منفی همانند افسردگی. با توجه به این تعریف تاکنون ابزارهای بسیاری برای سنجش افسردگی ساخته شده است که بدون تردید معروفترین آنها پرسشنامه شادکامی آکسفورد (OHI) است که معادل انگلیسی آن Oxford HappinessInventory است.
این پرسشنامه در سال 1989 توسط آرگایل، مارتین و کراسلند ساخته شد. این آزمون دارای 29 ماده استو میزان شادکامی فردی را می سنجد. پایه ی نظری این پرسشنامه تعریف آرگایل و کرالند از شادکامی است ( آن ها به منظور ارایه یک تعریف عملیاتی از شادکامی آن را سازه ای دارای سه بخش مهم دانسته اند: فراوانی و درجه ی عاطفه مثبت، میانگین سطح رضایت در طول یک دوره و نداشتن احساس منفی)، شیوه ساخت آن به این گونه بود که این پژوهشگران از طریق رایزنی با آرون تی بک، جملات مقیاس افسردگی بک( BDI,1976) را وارونه کردند و 21 گویه به دست آمد. سپس 11 ماده به این 21 ماده افزوده شد و در نهایت با بررسیهای نهایی مقیاس 29 گویهای پرسشنامه شادکامی آکسفورد (OHI) پدید آمد. همچنین در سالهای بعد این پرسشنامه تغییراتی یافت و با نام oxford happiness questionnaire یا با اختصار OHQ منتشر شد.
توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).
برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.
پرسشنامه ادراک تعامل اجتماعی « کارول گلاس »
وقتی مردم به موقعیت های اجتماعی متفاوت وارد می شوند ، مسلما به موضوع های مختلف فکر می کنند . این پرسشنامه افکاری را شامل می شود که پیش از ایجاد رابطه با یک فرد ، به هنگام داشتن رابطه با او و پس از آن به ذهنتان می رسد . البته منظور ما کسی است که فرد میخواهد او را خوب بشناسید .
این آزمون توس کارول گلاس ساخته شده است و یک پرسشنامه خود گزارش دهی است که به منظور ارزیابی دو عامل افکار مثبت و منفی نسبت به تعامل های اجتماعی به کار می رود. این پرسشنامه شامل 30 سوال است که بر پایه مقیاس 5 درجه ای لیکرت کهبرپایهمقیاس 5 درجهای(1= اینفکراصلاًبهذهنمننرسیدهاست؛2=اینفکرخیلیکمبهذهنمنرسیدهاست؛3= اینفکرگاهیبهذهنمنرسیدهاست؛4=اینفکرخیلیزیاد بهذهنمنرسیدهاست؛و5=اینفکرهمیشهبهذهنمنرسیدهاست) ارزیابی می شود.
توجه:( نحوه ی نمره گذاری و شرح پایایی و روایی آن در پرسشنامه ذکر شده است).
برای دانلود این پرسشنامه اینجا را کلیک نمایید.
روش های حل پرخاشگری و خشونت:
Ø برای درمان پرخاشگری در دانش آموزان اولین گام این است که نوع پرخاشگری آن ها و علت آن را براساس توضیحاتی که ارائه شد شناسایی کنیم؛ و پرخاشگری را به صورت موردی برطرف نماییم.
Ø همچنان که ذکر شده مهم ترین علّت پرخاشگری عقده حقارت و احساس کمبود در درون فرد می باشد، برای درمان این کار باید برای دانش آموز احترام قائل شد با او ارتباط برقرار کرد ، او را در تصمیم گیری ها دخالت داد، او را در کارهای گروهی موفقیت آمیز شرکت داد، در مدرسه او را در انجمن ها و شورای دانش آموزی جای داد و به او مسئولیت داد .
Ø به جای مدیریت کلاسی و مدیریت مدرسه رهبری کنید باید در قلب آن ها نفوذ کنید و از حالت رسمی خارج شوید، با مهر و محبت با دانش آموزان رفتار کنید تا آن ها شما را دوست داشته باشند و از دستورات شما با جان و دل پیروی کنند، اگر نتوانید در دل آن ها نفوذ کنید نمی توانید هیچ کار خاصی را انجام دهید و پیچ برنامه تربیتی موثر نخواهد بود.
Ø در مورد فرد پرخاشگری که الگو پذیری عامل این گونه رفتار او بوده، باید روی الگوی او کار کرد و راه های دیگری جز پرخاشگری را به آن الگو آموخت.
Ø اگر پرخاشگری در اثر ناکامی به وجود آمده باشد، بایستی دانش آموزان ناکام را در رسیدن به اهداف مطلوب و دوست داشتنی کمک کنیم.
در مواردی که علت پرخاشگری اضطراب است، باید از نگرانی درونی و اضطراب وی مطلع شویم، ورزش کردن برای این افراد بسیار مؤثر است و باعث تخلیه هیجانی می شود.
Ø در کشمکش های درونی بایستی دانش آموزان را از حالت دوگانگی خارج ساخت. کمک به آن ها در تصمیم گیری، باعث می شود که بیاموزند به حالت های دوگانه درونی خود پایان بخشند.
Ø در پاره ای از موارد دانش آموز افسرده پرخاشگری شدیدی از خود نشان می دهد. در این میان لازم است به این نکته پی ببریم که او چه چیز دوست داشتنی را از دست داده و چگونه می شود مورد از دست رفته را برای او جبران کنیم.
Ø با دانش آموزی که در مدرسه خشونت می کند باید طبق قانون و مقررات خاص برخورد کرد. دانش آموزان باید متوجه باشند که رفتار پرخاشگرانه پذیرفته و در مدرسه قابل تحمل نیست. ( در زمان شروع سال تحصیلی قوانین و مقررات مدرسه به خوبی به آن ها تفهیم شود).به آرامی امّا به طور قاطع با دانش آموز پرخاشگر برخورد شود.
Ø چنان چه نوع پرخاشگری دانش آموز خصمانه است، بایستی او را از آزار و اذیت کردن دور کنیم تا مجبور نباشد برای تلافی و انتقام، افراد دیگر را اذیت کند؛ و اگر پرخاشگری از نوع وسیله ای است، بایستی راه های دیگری را جهت مطرح کردن وی بر گزینیم تا او ناچار نباشد از روش خشونت برای جلب توجه استفاده کند.
Ø با راهکاهای به موقع دانش آموز پرخاشگر را از موقعیت دور کنید.
Ø به موقع خانواده را در جریان پرخاشگری فرزندشان قرار دهید و بررسی کنید که در خانواده چگونه با کودک برخورد می شود؟ آیا دانش آموز فیلم های خشونت آمیز را نگاه می کند و ...
Ø مهارت های حل تعارض را به معلمان، عوامل اجرایی مدرسه و دانش آموزان آموزش دهید.
Ø بعد از فرونشاندن خشونت دانش آموز او را وادار کنید که علّت پرخاشگری خود را بنویسد و در این رابطه فرم های انضباطی به وی بدهید تا آن ها را تکمیل کند.
Ø دانش آموز پرخاشگر را به مشاور مدرسه معرفی کنید.
Ø دانش آموز را در فعالیت های گروهی مانند انجمن ها و شورای دانش آموزی درگیر کنیدو وی را به انجام خدمات اجتماعی ترغیب کنید.
Ø به دانش آموز یاد بدهید که خود را درگیر فعالیت هایی کند که احتمال کم تری دارد منجر به خشونت شود مانند نقاشی کردن، کار با خاک رس، قدم زدن، توپ بازی، مقاله نوشتن، روزنامه دیواری نوشتن ، ورزش ، بازیهای مناسب و ...
Ø در مواقع پرخاشگری دانش آموزان با نشان دادن صبر و متانت بزرگی خود را ثابت کنید .
Ø سطح بینش دینی و اخلاقی نوجوانان را بالا ببرید.
Ø یکی از علل پرخاشگری احساس بی عدالتی می باشد بنابراین باید این را در نظر داشته باشید که تا جایی که می توانید با عدالت برخورد نمایید، در این زمینه اطلاع رسانی درست هم می تواند خیلی کمک کننده باشد چون گاهی شما با عدالت برخورد می کنید ولی دانش آموز به علت نا آگاهی احساس بی عدالتی می کند.
Ø نیازها و خواسته های دانش آموزان را به طور منطقی و به دور از افراط و تفریط برآورده کنید.
Ø از توهین و ناسزا گفتن به آنان و یا مقابله به مثل نمودن با آنها خودداری کنید.
Ø از تهدید و ترساندن آنان خودداری کنید.
Ø دانش آموزان را به عفو و گذشت عادت دهید.
Ø به آن ها یاد دهید به درستی انتقاد کنند تا خود را به طور صحیحی تخلیه کنند و آرامش پیدا کنند. .
پرخاشگری و خشونت در مدارس
همکاران گرامی متأسفانه امروزه خشونت در مدارس افزایش پیدا کرده است، هر از گاهی خبر می رسد که فلان معلّم مورد بی حرمتی قرار گرفت، فلان معلم در بروجرد به دست دانش آموزش کشته شد و ... پس لازم است بیش از پیش به این پدیده مخرب در مدارس توجه شود.
خشونت پدیده ای پیچیده است که در آن خصوصیات ارثی ، عوامل زیستی و هورمونی ، نیرو های روانشناختی و شاخص های فرهنگی و اجتماعی می توانند با هم در تعامل باشند . با وجود این عوامل ذیل تأثیر زیادی در بروز آن دارند:
ü یکی از دلایل پرخاشگری نوجوانان پسر افزایش ترشح هورمون تستوسترون(معروف به هورمون پرخاشگری) در دوران بلوغ است. با افزایش ترشح این هورمون، نوجوان دچار برانگیختگیهای جنسی میشود که ناتوانی در ارضاء این برانگیختگی میتواند منجر به پرخاشگری شود. پایین بودن قند خون به عنوان یک عامل خصومت و تمایلات پرخاشگرانه عمل میکند.
ü از دیگر عوامل مهم رفتار پرخاشگرانه، اعمال شیوههای تربیتی مستبدانه و پرخاشگرانه در خانواده است. اگر نوجوانی پرخاشگری میکند قبل از آنکه به او بپردازید به والدین وی و نوع تربیتی که در خانواده از ابتدای تولد به او اعمال شده است بنگرید.
ü الگوهای نا مناسب رفتاری در خانواده: نشان دادن رفتارهای پرخاشگرانه از سوی یکی از اعضای خانواده موجب الگوسازی این رفتار توسط کودک می شود.
ü یکی از دلایل تکرار رفتار پرخاشگرانه این است که نوجوان به این نتیجه میرسد که نهتنها رفتار پرخاشگرانهاش منجر به پیامد بدی نمیشود بلکه تقویت هم میشود. مثلاً والدین گاهی چون حوصله سر و صدا و داد و فریادهای نوجوان خود را ندارند یا از رفتارهای پرخاشگرانه او میترسند، هنگام بروز رفتار پرخاشگرانه از سوی نوجوان سریع او را به خواستهاش میرسانند تا او را آرام کنند، در نتیجه نوجوان یاد میگیرد برای رسیدن به خواستهاش پرخاشگری کند.
ü گاهی هم نوجوان تنها برای جلب توجه والدین، معلمان، همسالان و دوستا به خود و قراردادن خود در کانون توجه آن هاه پرخاشگری میکند .
ü از طرف دیگر تصوری که نوجوان از پدر و مادر، معلم و مدرسه اش در این سن دارد با گذشته تفاوت پیدا میکند او در گذشته نظر بهتری نسبت به آن ها داشته اما اکنون متوجه اشتباهات و نقایص آنها میشود و همین مسئله در نوجوانان ایجاد بحران میکند و باعث ناسازگاری نوجوان با آنان و نپذیرفتن خواستههای آنها میشود . ارزشهای این افراد به تدریج برایش کمرنگ میشود و نسبت به این ارزشها دچار شک و تردید میشود و حتی گاه آنها را آشکارا تحقیر میکند.
ü یکی دیگری از عوامل خشونت و پرخاشگری دانش اموزان عدم جذابیت مدرسه می باشد، آن ها مدرسه را دوست ندارند و فقط به خاطر فشار والدین درس می خوانند، به نظر آن وقت آن ها در مدرسه تلف می شود! و درس خواندن تأثیر زیادی در آینده ی آن ها ندارد بنابراین از مدرسه فراری اند و دنبال بهانه ای می گردند که ترک تحصیل کنند.
ü تجاوز به مالکیت فرد: یعنی زمانی که کسی بدون اجازه و با زور و قلدری و یا پنهانی وسایل ومتعلقات نوجوان را برمیدارد و در امور شخصی وی دخالت میکند.
ü تحقیرکردن: مانند تمسخر کردن، بیاحترامی کردن، فحش و ناسزا گفتن و... به نظر بنده علت اصلی پرخاشگری عقده حقارت و بی احترامی به شخصیت افراد می باشد.
ü حمله فیزیکی: مانند هلدادن، کتک زدن، پرتکردن شیء و فشار دادن.
ü طرد کردن: وقتی نوجوان توسط فرد یا گروهی طرد میشود و یا به جمع سایر همسالانش پذیرفته نمیشود.
ü اصرار و پافشاری برای انجام کاری: زمانی که نوجوان مایل نیست کاری را انجام دهد ولی والدین ، معلمان و اطرافیان وی با اصرار و زور او را مجبور به انجام کاری میکنند.
ü تاثیر پذیری از رفتار پرخاشگرانه مشاهده شده در محیط و در رسانه ها ، امروزه با توجه به گستردگی رسانه ها باید به این مورد زیاد توجه شود و در این زمینه دانش آموزان و اولیاء آموزش ببینند و تأثیر این رسانه های مخرب به آن ها آموزش داده شود.
ü تشویق رفتار پرخاشگرانه : گاهی رفتار پرخاشگرانه توسط همسالان و دوستان تقویت می شود و به پرخاشگری بیشتر دانش آموز منجر می شود.
ü آزار جسمی : تنبیه بدنی می تواند چون موجب سرکوب دانش آموز می شود و همچنین نهایت بی احترامی به وی است منجر
همچنین موارد ذیل هم می تواند از عوامل خشونت در مدرسه باشد:
ü وقتی دانش آموزی توسط دانش آموزان دیگر مورد تمسخر قرار گیرد.
ü وقتی دانش آموزی توسط دانش آموزان دیگر کتک بخورد و قادر به دفاع از خود نباشد.
ü وقتی دانش آموزی همیشه از مشاجرات فرار می کند و حتی در مواقعی به گریه متوسل می شود.
ü وقتی دانش آموزی از لحاظ ظاهری (پارگی لباس و یا نامناسب بودن آن) مورد تمسخر قرار می گیرد.
ü خجالتی بودن و سکوت مکرر در کلاس
ü افت تحصیلی
ü افسردگی
اگر از من بپرسید چطور می شود دنیا را نجات داد، پنجاه و پنج دقیقه وقت صرف می کنم تا صورت مسئله را تعریف کنم و تنها پنج دقیقه وقت می گذارم تا به راه حل دست پیدا نمایم.
آلبرت انیشتن
"کوچینگ"[1] زندگی و فردی
"کوچینگ" شیوه ای است نوین و رو به رشد برای کمک به دیگران در جهت بهبود، پیشرفت، یادگیری مهارتهای جدید، تشخیص راههای رسیدن به موفقیت های فردی، دستیابی به اهداف و مدیریت نقاط عطف زندگی و چالش های فردی.
کوچینگ زندگی یا کوچینگ فردی – اسامی مختلفی در این زمینه به کار می رود – مناسب تمامی شرایط و اوضاع و احوال است، خواه زندگی شخصی، حرفه ای و کسب و کار باشد و خواه زندگی جمعی و تجاری.
کوچینگ زندگی، فردی یا موارد مشابهی از این دست، آموزشهای متفاوتی دارد. کوچینگ به جای مطرح کردن نظرات جدید، ایده ها را از ذهن خود افراد بیرون می کشد، به جای تحمیل عقاید، راهکارهای ذهنی فرد را پرورش می دهد و به جای رهنمون دادن، وی را به تفکر وا می دارد.
کوچینگ، وابسته به واکنش فرد، قابل انعطاف و کارآمد است، نه اینکه تجویزی و دستوری باشد. در این روش از قضاوت خودداری شده و به افراد کمک می شود تا در زمینه های گوناگونی رشد و پیشرفت داشته باشند، و همین شیوه است که منجر به پیدایش تخصص های مختلف کوچینگ (نیچ[2]) می گردد و این تخصص ها به نوبه خود رشته های کوچینگ جدیدی پدید می آورند، شامل: کوچینگ فردی و زندگی، کوچینگ در جهت تغییر زندگی، تربیت فرزند؛ اغنای استعدادهای فردی و خودیابی؛ کوچینگ حرفه ای برای پیشرفت و انتخاب های شغلی؛ کوچینگ راهبری و مدیریت؛ کوچینگ در جهت موفقیت های شغلی و کسب و کار؛ کوچینگ اجرایی برای عملکردهای جمعی و پیشرفت های مدیریتی.
طبق گزارش "آکادمی کوچینگ"[3] این رشته دومین مهارت حرفه ای رو به رشد در جهان از لحاظ سرعت پیشرفت است. کوچینگ، اکنون یک حرفه به حساب می آید، حرفه ای که شاهد رشد سریعی است و بیشتر به این دلیل توسعه می یابد که بسیاری از افراد آن را شغلی بسیار رضایت بخش می دانند. تمامی "کوچ" ها در یک مورد با هم مشترکند: آنها افرادی هستند که می خواهند به دیگران کمک کنند تا در بهترین شرایطی قرار بگیرند که برایشان امکان دارد.
جدید و متفاوت در مقایسه با هر چیز دیگر
کوچینگ در رابطه با تبدیل افراد به بهترین وضع ممکن و کمک به آنان در جهت اتخاذ تصمیماتی است که زندگی شان را بهبود می بخشد. "کوچ" ها به دلایل بسیار متفاوت و گوناگونی توسط افراد دیگر به خدمت گرفته می شوند، به عنوان مثال: به منظور طی کردن سریعتر پله های ترقی شغلی؛ احساس رضایتمندی بیشتر در کار؛ بهبود روابط با همکاران، خانواده و شریک زندگی؛ یادگیری مهارتهای تربیت فرزند که هم برای کودک و هم برای والدین سودمند است؛ ایجاد تعادل میان کار و زندگی، یا میل به بهبود عملکرد.
این حرفه رو به رشد بوده و صرفاً به این دلیل که مردم تشخیص می دهند تا چه حد می تواند تأثیرگذار باشد، به طور گسترده ای در سراسر جهان در حال شناخته شدن است. کوچینگ، حرفه ای است به نسبت جدید و متفاوت؛ متفاوت با روانشناسی، مشاوره یا روان درمانی. تفاوت عمده کوچینگ با این حرفه ها این است که کوچینگ ادعا نمی کند جوابها را دارد. کار یک کوچ[4] این نیست که به بررسی انگیزه های قدیمی بپردازد، گذشته را شخم بزند یا اطلاعاتی را به زور به خورد مخاطب بدهد، بلکه به گونه ای با مراجعین کار می کند که آنان خود جوابها را بیابند.
علاوه بر این، وقتی فردی تجربه کوچینگ را از سر می گذراند، از کار با کوچی که خودش نمونه ای سرزنده و خوشبین است، انگیزه می یابد. بدین ترتیب، کوچینگ شیوه ای است منحصر به فرد جهت بهبود شرایط افراد. کوچ ها توافق دارند که کمک به مراجعین به منظور دستیابی به بالاترین حد توانایی هایشان از این طریق، رضایتمندی زیادی را موجب می شود.
چرا افراد" کوچ" می شوند؟
صرف نظر از دلایل افراد برای تصمیم به کار با کوچ ها یا نوع کوچینگ ارائه شده و نتیجه ای که مراجعه کنندگان به دنبال آن هستند، خصیصه مشترک تمام روابط کوچینگ این است که کوچینگ، جریانی دوطرفه است.
این همکاری دوطرفه، جذابیت اصلی کوچینگ برای افراد به شمار می رود. هم کوچ و هم مراجعه کننده از این همکاری سود می برند. رشد فردی برای کوچ، دستاورد عظیمی در یادگیری کوچینگ محسوب می شود و تمامی کوچ ها در می یابند که پیش از شروع به کمک به دیگران جهت پیشرفت، خود رشد یافته اند.
یک کوچ ممتاز، حقایق جدیدی درمورد خود کشف می کند و پیوسته در حال یادگیری است. در حقیقت کوچ شدن یعنی جستجویی همیشگی برای دستیابی به برتری فردی. این جستجو برای بسیاری از افراد انگیزه ای است تا کوچ تراز اولی شوند.
کمک به مراجعین برای کشف مقصدشان و یاری آنان در جهت رسیدن به این مقصد، اکنون شیوه آزمایش شده ای است که افزایش محبوبیت کوچینگ حرفه ای را دامن می زند.
جالب اینکه پول هرگز نمی تواند تنها انگیزه کوچ های موفق باشد. ماهیت کوچینگ نشان می دهد که حرفه ای است مبتنی بر "ایجاد تفاوت" و کمک به افراد.
تمرکز صرف روی کسب درآمد، معمولا منجر به کاهش توجه به مراجعه کننده شده و تعجبی ندارد که نتیجه آن خروج مراجع از این ارتباط است.
خوشبختانه،کوچ هایی که تنها به دلیل منافع مالی وارد این حرفه می شوند، به سرعت کوچینگ را رها می کنند – که در طولانی مدت منجر به حفظ حسن شهرت حرفه ای کوچینگ می گردد.
دلایل و عوامل مشترکی که میان کوچ ها وجود دارد تا آنان وارد این حرفه شوند، عبارتند از:
- آنها مردم را دوست داشته و می خواهند بهترین را برایشان به ارمغان بیاورند
- دوست دارند کاری پربارتر در زندگی شان انجام دهند
- خواهان استقلال فردی و مالی هستند
- در گذشته، خانواده، دوستان و همکارانشان برای مشورت به آنان مراجعه می کردند – یعنی از مهارتهای ذاتی نیز برخوردارند
کوچینگ، مستلزم کمک به خود در جهت رشد فردی و خودآگاهی بیشتر است و همزمان به دیگران نیز کمک می کند تا بر مشکلات خود در زندگی فائق آیند.
کوچینگ به طور معمول چگونه عمل می کند
خویش فرما بودن، در هر حوزه ای از کسب و کار، مزایای خود را دارد. داشتن قدرت انتخاب درمورد ساعت کار، محل کار و تعیین دستمزد در ازای خدمت ارائه شده، انگیزه بزرگی است برای هر شخصی که در نظر داشته باشد به حرفه ای بپیوندد.
کوچ ها می توانند تعداد مراجعین خود را انتخاب نمایند؛ یک مراجعه کننده یا بیست نفر. در حالی که ناظر و نیروی بالاسری وجود ندارد. انجام کار از خانه، انگیزه و مشوق بزرگی برای افرادی محسوب می شود که قصد ورود به حرفه کوچینگ را دارند.
انعطاف پذیری کوچینگ در زمینه های مختلف، که با دریافت پاداش نیز همراه است، این احتمال را قطعی می سازد که کوچینگ و تعداد کوچ های تحت آموزش در سالهای آتی رو به فزونی خواهد رفت.
علاوه بر اینکه کوچینگ بسیار رضایت بخش بوده، وسیله ای است برای پیشرفت فردی و بسیار انعطاف پذیر می باشد، از لحاظ مالی نیز پر پاداش است. مراجعه کنندگان از این حمایت بهره برده، به آن ارج می نهند و در نتیجه خرسندند که هزینه آن را بپردازند.
کوچ ها به این دلیل جذب این حرفه می شوند که کوچینگ موارد زیر را برایشان به ارمغان دارد:
1) تسریع رشد فردی و شناخت خود
2) جستجویی همیشگی برای دستیابی به برتری فردی و کسب دانش
3) توانایی بهینه سازی هر وظیفه شغلی در هر سازمان و صنعت – کوچینگ بهترین را برای افراد دربر داشته و به آنان انگیزه می دهد تا در هر کاری که انجام می دهند، بهترین باشند – در تمامی انواع مشاغل و حرفه ها
4) حق انتخاب های بیشتر در زندگی – انتخاب های ارزشمند و نادری درمورد زمان کار و افرادی که باید با آنها کار کرد
5) داشتن هدف و مقصود صحیح و روشن که با معیارهای حقیقی در شرایط تلاش و پاداش سنجیده می شود، به جای گم شدن در هیاهو های جمعی
ایجاد تغییر واقعی در زندگی یک فرد دیگر، قابل مقایسه با چیزی نیست. توانایی کمک به افراد جهت ایجاد تغییرات دائمی و مثبت در زندگی، مهارت بسیار خاصی است. کوچ های موفق، از این توانایی بسیار خاص بهره مندند، و بنابراین تعجبی ندارد که افراد جذب نقش کوچینگ می شوند.
چالش ها و غلبه بر آنها
کوچ ها، روزانه با چالش های زیادی مواجه می شوند. کوچینگ فرآیندی رو به رشد است، شیوه ای جهت پیشرفت مداوم و تجربه ارزشمندی از فراگیری برای کوچ ها و مراجعین، پس درس گرفتن از "اشتباهات" بسیار حائز اهمیت است.
راهگشای این موضوع در وهله اول، تشخیص این نکته است که اینها "اشتباه" یا عیب نیستند. آنچه که از نظر بسیاری از افراد اشتباه خوانده می شود، درس، تجربه و فرصتی است برای یادگیری و پیشرفت.
برخی از کتابهایی که نکات سودمندی را در خصوص اشتباهات و یادگیری از آنها خلاصه کرده اند عبارتند از: کتاب «اگر زندگی یک بازی است، اینها قوانینش است» نوشته "چری کارتر اسکات"[5] و کتاب «چهار توافق» نوشته "دان میگول رویز"[6]. همچنین «نقل قول های الهام بخش» را مطالعه کنید که بسیاری از آنها در مواجهه با مشکلات و آموختن از تجربیات، قطعاً سودمند هستند. شاید یکی از تأثیرگذارترین مثال ها، این جمله باشد: «آنچه ما را نمی کشد، نیرومندترمان می کند».
یک کوچ باید با نشان دادن تدبیر، به افراد کمک کند تا دریابند اگر فکر می کنند در گذشته شکست خورده اند، این شکست بر آنچه که می توانند در آینده انجام دهند، تأثیری ندارد.
"جان کسیدی رایس"[7] کوچ شایسته ای است که بیش از 12 سال در حوزه پیشرفت فردی کار کرده است. او چالش های معمول را که کوچ ها با آن مواجه می شوند، به این صورت بیان می کند:
«شکست و ناکامی را تنها با زمان می توان سنجید. اگر از زاویه دورتری به قضیه نگاه کنیم، در حقیقت "شکست ها" هستند که تبدیل به بزرگترین موفقیت های زندگی ما می شوند. آنچه از شکست ها می آموزیم، بسیار گرانبها است. به عنوان مثال، تیم فوتبالی را در نظر بگیرید که در مسابقه مهمی شکست می خورد. ممکن است بازیکنان خود را افراد ناموفق و ضعیفی قلمداد کنند؛ این طرز تفکر طبیعی است. اما اگر آن را مسابقه ای در نظر بگیرند که زمانی را صرف آن کرده اند، مواردی را بیابند که در آنها مرتکب خطا شده اند و حقیقتاً به دنبال راهی برای جبران آنها در مسابقه بعدی باشند، این اشتباهات دیگر تکرار نخواهند شد و در مسابقات آتی، موفق خواهند بود. از بین بردن تفکر شکست و ناکامی از ذهن مراجعین یک چالش محسوب می شود، و البته اثبات این موضوع که این شکست به معنی عدم توانایی آنان در دستیابی به موفقیت های آتی نیست.»
مهارت گوش دادن و مقاومت در برابر تمایل شدید به نصیحت کردن، ویژگی های عمده در یک کوچینگ موفق به شمار می آید و عامل اصلی در کمک به افراد جهت یافتن راه حل و شیوه منحصر به خودشان است.
گوش فرا دادن، مهم ترین توانایی و رفتار یک کوچ محسوب می شود که مستلزم صبر، بردباری و تمرین است، به ویژه اگر بخواهد شیوه های گوش دادن همدلانه را حقیقتاً بهبود بخشد.
برقراری رابطه به صورت تمام و کمال و ماهرانه، ویژگی است که اکثر کوچ های موفق از آن برخوردارند. بسیاری از کوچ ها برای یادگیری و تسلط پیدا کردن روی این قابلیت های مهم ارتباطی، از شیوه ها و اصول مربوط به "برنامه ریزی های عصبی-زبان شناختی"[8]، بهره می برند.
علاوه بر این، درک نیازهای مراجع، محور اصلی ارتباط کوچ-مراجع بوده و عاملی ضروری جهت اجتناب از مشکلات در این ارتباط و روند حمایتی کوچینگ به حساب می آید.
لازم است که کوچ ها بر "کوچینگ" تمرکز کنند و از نصیحت و مشاوره بپرهیزند، چرا که تفاوت عمده ای میان کوچینگ و راهنمایی های روانشناسی وجود دارد:
کوچینگ، متمرکز بر نظرات مراجعه کننده است؛ در حالی که اساس راهنمایی های روانشناسی، بر پایه عقاید، ارزشها و افکار فرد راهنما می باشد. به این ترتیب، یک کوچ مسلماً رایزن و راهنما نیست. وظیفه کوچ و مفهوم کوچینگ، کمک به فردی دیگر در جهت یافتن راه حل مختص به خودش است، نه وادار کردن وی به پیروی از توصیه ها و پیشنهادهای یک راهنما. این، یک اصل اساسی است.
کوچینگ و آینده
آوازه و حسن شهرت "کوچینگ" همراه با کاربرد این مفهوم، رو به گسترش است – و بیش از پیش با ضروریات نوینی که برای دستیابی به موفقیت در زندگی، کار، تجارت و سازمان ها شناخته شده اند، در ارتباط است، به ویژه با خصوصیاتی چون برتری، اصالت، انسانیت و یادگیری تسهیل شده (در برابر "آموزش" سنتی) مرتبط است.
احتمال اینکه کوچینگ در آینده به جذب کردن و در بر گرفتن مهارتها، منابع وکوچ های جدید در رشته های گوناگون بپردازد، بسیار زیاد است، رشته هایی همچون: آموزش، منابع انسانی، تعلیم و تربیت، مراقبت های بهداشتی و پرستاری، نیروهای مسلح، پلیس، مشاوره و روان درمانی.
تحقیقات علمی، موجب شناخت بیشتر این حرفه، روند اجرا شده و حسن شهرت خود کوچ ها می گردد. به تدریج مسائل بیشتری را در مورد دلیل تأثیر گذاری بالای کوچینگ و چگونگی رفتار انسان و پاسخ وی در شرایط انجام کوچینگ خواهیم فهمید.
تعریف دقیق تر و درک و پذیرش بهتری از کوچینگ زندگی و کوچینگ فردی و نقش آن در کمک به افراد جهت دستیابی به اهدافشان، به وجود خواهد آمد.
همانگونه که کوچینگ شبیه به راهنمایی های روانشناسی نیست، با مشاوره نیز فرق دارد. کوچینگ و مشاوره، دو رشته کاملاً متفاوت با شیوه ها و اهداف گوناگون هستند.
نکته قابل توجه این است که مشاور، متخصصی است در رشته مربوط به خودش، در حالی که یک کوچ، متخصص در کوچینگ است و نیازی به تخصص در رشته های دیگر ندارد.
این بدان معنی نیست که کوچ ها از مهارت در یک رشته خاص برخوردار نیستند، در حقیقت دستیابی به کوچینگ از طریق یک مهارت خاص یا نیچ در میان کوچ هایی که جدیداً آموزش می بینند، بسیار متداول شده است.
نیاز به کوچ های شایسته، همواره وجود خواهد داشت. و از آنجایی که مهارتهای کوچینگ از قابلیت انتقال بالایی برخوردار است، توانایی انجام کوچینگ برای تمامی مشاغل و بخش های دیگر نیز بسیار ارزشمند خواهد بود.
« هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی، جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد که در سکونی، آغازی بی پایان را می سراید»
درگذشت معلم نمونه کشوری ، استاد اخلاق و تعهد کاری دوست عزیز آقای امجد پشت تپی را به خانواده محترم آن مرحوم، جامعه فرهنگیان کشور و تمامی دانش آموزان تسلیت عرض نموده برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت و برای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم.
آیا با شخصیت کاری خود، آشنا هستید؟
موفقیت آینده شغلی شما به این بستگی دارد که به خوبی خود را بشناسید و ببینید که خصوصیات رفتاری شما با کاری که حدود نیمی از عمر خود را صرف آن می کنید، هماهنگ است یا خیر. نکته دیگر، میزان موفقیت شماست. شخصیت های متفاوت افراد در هنگام کار، خود رابه اشکال مختلفی نشان می دهد، این تفاوت ها در حدی است که ما می توانیم آنها را دسته بندی کنیم؛ پس با دقت به رفتار خود توجه کنید و آن را با موارد زیر تطبیق دهید تا شخصیت کاری تان را دریابید.
1- خوش بین های خلاق
این مردم با عشق و علاقه بسیار در محل کار خود حاضر می شوند و کار می کنند. آنها باور دارند که این مسئله، نوعی فرهنگ است که باید به آن عمل کرد. اگر این افراد به خطاهای کاری خود توجه کنند و مشکلات احتمالی را پنهان نکنند، همواره می توانند به راه حل های برجسته و خلاقانه ای دست یابند. در حقیقت این افراد فوق العاده اند اما بهتر است همیشه در کنار یک گروه کار کنند؛ این افراد همیشه با شور و اشتیاق از دیگران حمایت کرده و تا جایی که می توانند خوشی هایشان را با دیگران قسمت می کنند و اجازه نمی دهند صفت خوب خوشبینی، به ترس و بدبینی تبدیل شود.
2-مسدودکننده ها
در واقع کسانی که راه ها را از همه سو می بندند، مسدودکننده نامیده می شوند. مسدودکننده ها در برابر هر پیشنهاد جدیدی می ایستند و با یک «نه» محکم، همه درهای پیش رو را که به پیشرفت یک پروژه منتهی می شود، می بندند. اگرچه ممکن است گروه مدیران اشتباهات این افراد را فقط به دلیل دقت و توجه بالای آنها یا مقتصد بودنشان درست و منطقی تلقی کنند اما در حقیقت این افراد، قاتل شور و هیجان دیگران هستند و خودشان هم هیچ علاقه ای به کاری که انجام می دهند و نیز کسانی که با آنها کار می کنند، ندارند.
3- قربانیان
همیشه اولین افرادی که به محل کار می رسند و آخرین افرادی که آنجا را ترک می کنند، «فداییان راه کار» نامیده می شوند. آنها به شدت کار می کنند اما معتقدند مدیرانشان کار آنها را تاییدنمی کنند. اگر شما چنین شخصیتی دارید، سریع به خانه بازگردید و برای مسافرتی درست و حسابی خود را آماده کنید. گویا متوجه نیستید که دارید خودتان را برای یک پروژه می کُشید!
4-اول من و بعد بقیه
این افراد حتی اگر ارزش کاری متوسط داشته باشند، طوری رفتار می کنند که ریاست، اول آنها را ببیند چون به طرز عجیبی مایلند چه راست و چه دروغ، از آنها تمجید شود. آنها کار و ارزش دیگران را کم جلوه می دهند و مرتب از دیگران انتقاد می کنند و در عوض خودشان را فوق العاده نشان می دهند و از کارشان تعریف می کنند. آنها باور دارند که تشخیص نقطه ضعف ها و اشتباهات کوچک شما، بیشتر از انجام یک کار، اهمیت دارد.
5- نگهبانانِ بی تفاوت
باد به هر سمتی که بوزد، این افراد هم به همان طرف می روند. منظور از این اصطلاح، دورویی و مکر آنها نیست؛ در حقیقت ضعف این افراد عدم خلاقیت آنهاست. آنها ابدا اهل تنبلی نیستند. بهترین و رویایی ترین اتفاق برای آنها این است که با فرد خلاقی که پر از ایده های بکر است، کار کنند.
افراد خوش بینِ خلاق، آنقدر اعتماد به نفس بالایی دارند که ایده ها را به دست همکار ناتوانشان می دهند تا او آن کارها را انجام دهد و به پایان برساند. آنها حلال مشکلاتِ این افراد خلاق هستند. اگر سر و کار این آدم های همه کاره و هیچ کاره به یک مربی که مدام در حال مشاوره دادن است بیفتد، حسابی گوش می دهند.
بهتر است نام این افراد را «باری به هر جهت» بگذاریم. آنها ناظران و کارفرمایان خوبی هستند که حواسشان به همه چیز هست. در واقع آنها خود را مسئول می دانند تا محصول یا خدماتی که شرکت باید ارائه دهد، کیفیت و استحکام بسیار خوبی داشته باشد
اگر شما چنین شخصیتی دارید، حتما به دنبال یک فرد خلاق بگردید و به او در ساختن محصول جدید یا راه و روش خاصی که ابداع کرده است، کمک کنید. آنها خلاق ها را نگران نمی کنند چون ذاتا خوش بین هستند و مایلند که ناظرانی که قوانین و حرف های سرگروهان و مربی ها را از حفظند، به آنها کمک کنند تا به بیراهه نروند.
6- واقع بین ها
افراد راستگویی که دقیقا هر آنچه را که می بینند بر زبان می آورند. صاحبان کارهای عظیم تجاری، وقتی شیوه خاصی از تجارت را انتخاب می کنند، به عده ای از افراد اینچنینی احتیاج دارند که ناظر بر کلیه امور باشند. واقع بین ها بسیار دقیق و نکته سنجند و دقت ذهن آنها در امور بزرگ و کوچک، زبانزد خاص و عام است.
واقع نگرها اگر عمل گرایی بیشتری به خرج دهند و داده های ذهنی خود را به عمل درآورند، کم کم و به آرامی تبدیل به انسان هایی نمونه و خلاق می شوند. نقطه ضعف این افراد کند بودنشان در زمینه اجرا و عمل است.
شما ممکن است راه حل صحصح همه چیز را بدانید اما فراموش نکنید در جامعه امروز که از هر نوع شخصیت کاری به تعداد زیادی موجود است (حتی خلاق ها)، برد با کسی است که زمان را در دست دارد و سرعت عملش بالاست و از قافله جا نمی ماند. حتی برخی مراکز کاری، پرسنل های سریع الانتقال وکار راه بینداز را به دانشمندانی که ساعت ها به نقطه ای خیره می شوند و در نهایت به کلید طلایی موفقیت دست می یابند، ترجیح می دهند.
7- مربی
این شغل زیادی سخت و سنگین است. در حقیقت همه مشاغل سنگین، به گروه های مختلفی تقسیم می شوندو بر هر گروه، شخصی نظارت و سرپرستی می کند. این شخص که خارج از گروه است، بر ماجرا نظارت دارد. او فقط یک ناظر نیست؛ در واقع او تقسیم وظایف می کند. در فواصل کوتاه به همه سر می زند و روند پیشرفت کار را می بیند و گزارش می دهد. در ضمن خطاها را به افراد یادآوری می کند. این نوع شخصیت کاری بیشتر به درد شرکت های بیمه که کیفیت بالایی دارند، می خورد که پیدا کردن اشتباهات و نقاط کور، همیشه بخشی از اینگونه شغل هاست.
منبع: مجله موفقیت
6 سوالی که زندگیتان را برای همیشه تغییر میدهد
چند سال پیش سردرگم شده بودم. احساس خستگی، ترس، تردید، اضطراب و شکست میکردم. در بنبست کاری گیر کرده بودم و از انتظارات جامعه به تنگ آمده بودم. نمیدانستم واقعاً باید با زندگیم چه کنم. آنقدر برای خودم ارزش قائل بودم که بخواهم زندگیم را تغییر دهم اما نمیدانستم از کجا باید شروع کنم. روزها را با این امید میگذراندم که اوضاع تغییر کند--که بتوانم از زندگی که روحم دیگر تحمل آن را نداشت فرار کنم. بدترین قسمت ماجرا اینجاست که من طوری زندگی میکردم که جامعه از من انتظار داشت. اینکه کار مطمئنی پیدا کنم و سخت کار کنم ، پلههای ترقی را بالا بروم. نمیدانم شما چطور هستید اما درمورد من، این رفتارهای درست، همه لذت زندگی را برایم نابود کرد. تصور کنید که در وجودی که راضیتان نمیکند، گیر افتاده باشید. وقت باارزشتان را به انجام کارهایی تلف کنید که واقعاً دوست ندارید. و از اینکه بخواهید این خاص بودنتان را اعلام کنید بترسید. آخرهفتهها خوش بگذرانید و از رسیدن هفته بعد واهمه داشته باشید. شاید لازم به تجسم کردنش نباشد؛ شاید زندگی شما هم دقیقاً شبیه به من باشد.
بعد انگار چیزی مثل یک چکش به سرم اصابت کرد. قبلاً هم شنیده بودم اما هیچوقت به آن دقیق نشده بودم. انگار صدایی از اعماق ذهنم خیلی واضح و بلند با من حرف میزد. «خود واقعیات را کشف کن و همه جنبههای خاص بودنت را به دنیا نشان بده. اگر میخواهی یک زندگی غیرعادی داشته باشی این تنها راه توست.» این توصیه را طوری دنبال کردم که انگار زندگیام به آن وابسته بود. و میتوانم بگویم که از آن به بعد زندگیام بسیار بهتر شده است. به جرات میتوانم بگویم که عاقلانهترین جملهای که تابحال شنیدهام این بوده است: اگر میخواهی یک زندگی فراعادت داشته باشی، لازم است که بدانی واقعاً که هستی و برای این منظور باید خود واقعیات را کشف کنی.این 6 سوال زندگی من را برای همیشه متحول کرد. با اجازه دادن به شما برای کشف خود واقعیتان به شما هم کمک میکند زندگیتان را تغییر دهید. برای این منظور باید بفهمید چرا به این دنیای بزرگ پا گذاشتهاید. منظورمان خودی که دیگران میخواهند باشید نیست یا خودی که سعی میکنید برای گنجاندن در جامعه آن را تغییر دهید. درمورد خود واقعیتان حرف میزنیم--خودی که میخواهد خصوصیات خاص شما را به دنیا نشان دهد. با پاسخ دادن به این سوالات علایق، تواناییها، ارزشها، امیال و انگیزههای خاص خودتان را پیدا میکنید. شما یک هدف خاص دارید. پیدا کردن پاسخ به این سوالات به شما این امکان را میدهد خودتان را با این هدف هماهنگ کنید و جادوی واقعی را وارد زندگیتان کنید. شناخت خود بالاترین دانشی است که میتوانید به دست آورید. چرا؟ زیرا توانایی شما برای برآوردن امیال خاص درونیتان، توانایی شما برای برآوردن قدرت خود را تعیین میکند و این درمقابل کیفیت زندگی شما را مشخص میکند. سوالات زیر برای کمک به شناختن عمیق خودتان و پیدا کردن چیزی که واقعاً برایتان مهم است، طراحی شده است. همه ما یک توانایی غیرقابلپیشبینی داریم؛ این تمرینات برای کمک به شما برای پیدا کردن این تواناییها در خودتان طراحی شدهاند.
1. چه چیزی است که من در زندگی واقعاً دوست دارم؟
هر چیزی را که درمورد این جهان و آدمهایی که در زندگیتان هستند دوست دارید را لیست کنید. درمورد هر فعالیتی که شما را به هیجان میآورد و سرزندهترتان میکند فکر کنید. این میتواند هر چیزی باشد: موسیقی، ورزش، آشپزی، تدریس، یادگیری، تماشای فیلم و … در عشق شما به این چیزها شوری عمیق نهفته است.
2. تا اینجا در زندگی چه دستاورهایی داشتهام؟
تمام لحظاتی که به آن افتخار میکنید و همچنین وقتهایی که به موفقیت رسیدهاید را لیست کنید. برای به دست آوردن این موفقیتها، ممکن است بعضی تواناییهای اصلیتان را استفاده کرده باشید. ببینید میتوانید بفهمید که دلیل موفقیتتان چه بوده است؟ همچنین، هر فعالیت، سرگرمی یا چیز دیگری که به سادگی انجام میدهید را هم لیست کنید. در این فعالیتها بالاترین تواناییهای شما نهفته است.
3. اگر میدانستم کسی قضاوتم نمیکند، چه میکردم؟
هر کاری که اگر نمیترسیدید انجام میدادید، حتی وحشیترین رویاهایتان را لیست کنید. این به شما کمک میکند ارزشهای عالی خود را کشف کنید.
4. اگر زندگیام مطلقاً هیچ محدودیتی نداشت و میتوانستم هر چه که میخواهم داشته باشم یا هر کاری که میخواهم انجام دهم، چه چیزی را انتخاب میکردم یا چه کاری را انجام میدادم؟
سبکزندگی ایدآل خود را توصیف کنید. بنویسید اگر میدانستید که قطعاً موفق میشوید چه میکردید، چه نوع فردی میشدید، چقدر پول درمیآوردید و کجا زندگی میکردید.
این سوال به شما این امکان را میدهد که بفهمید اگر هیچ محدودیتی نداشته باشید، چه نوع انسانی دوست دارید باشید. با منطبق کردن خودتان با این سبک زندگی میتوانید به سمت زندگی گام بردارید که واقعاً دوست دارید داشته باشید.
5. اگر صد میلیارد تومان پول داشته باشم چه میکردم؟
لیستی از همه کارهایی که دوست دارید با داشتن این همه پول انجام دهید، تهیه کنید. خوب، شاید به سفر دور دنیا بروید، یکی دو خانه بزرگ بخرید و کمی هم پول به خانوادهتان بدهید. با وقتتان چه میکنید؟
این سوال به شما کمک میکند بتوانید بدون محدودیت فکر کنید. وقتی بتوانیم محدودیتها و موانع را برداریم، میتوانیم کاری که واقعاً دوست داریم انجام دهیم را کشف کنیم.
6. چه کسی را بیشتر از همه در جهان تحسین میکنم؟
لیستی از کسانی که از آنها الهام میگیرید و خصوصیاتی در آدمها که تحسین میکنید، تهیه کنید. به این فکر کنید که واقعاً چه چیزی در این دنیا به شما الهام میبخشد. چیزی که در دیگران تحسین میکنید درواقع خصوصیتی در خودتان است. باید بدانید که به این دلیل کسی را تحسین میکنید که شبیه به خودتان است.
وقت گذاشتن برای پاسخ دادن به این سوالات زندگیتان را تغییر میدهد. هر چه بیشتر تواناییها، ارزشها، علایق، امیال و انگیزههای خودتان را کشف کنید، زندگیتان شادتر خواهد شد.
میتوانید درس بخوانید و دکتر، مهندس، وکیل، معلم یا هر چیز دیگری شوید اما اگر دانش شناخت کامل خودتان را به دست نیاورید، زندگی هیچوقت پرمعنا و مفهوم نخواهد شد.
حالا شاید بفهمید که چرا انیشتین میگوید: «اطلاعات دانش نیست» . باارزشترین دانشی که میتوانید به دست آورید، درون خودتان است.
منبع: مجله موفقیت
مطالب جدید تر | مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.