دروغ گفتن هنر است !
داستانى شیوا به گونه طنزى زیبا ودلپسندبرگرفته از دموقراضه نوشته سید مهدى شجاعى
دروغ گفتن هنر است. هنر? که از عهده? هر کس? ساخته ن?ست. و مهمتر?ن اصل در ا?ن هنر، داشتن
جسارت است. دروغ? که با شهامت و قاطع?ت و اعتماد به نفس گفته م?شود، از هر راست?، قابل
قبولتر و باورپذ?رتر است. امتحان کن?د !
پادشاه? به نام ممول در کشور? خ?ال? به نام غربستان پادشاه? م?کرد.
او مرد و وص?ت کرده بود مردم با انتخابات? هر دوسال ?کبار ?ک? از 25 پسرش را برا? پادشاه?
انتخاب کنند. مردم هر دوسال ?کبار ?ک? از فرزندان اورا انتخاب و فرد برگز?ده به ش?وه ا? حکومت کرد.
اما در دور اخر پسر? که عقب مانده بود و مشک?ت ظاهر? داشت به نام دموقراضه به سلطنت رس?د. اما او طور د?گر? عمل کرد. افراد? مانند خود را به پست و مقام رساند ول? د?الوگ ها?? که با هم?ن افراد داشت برگ برنده ا?ن
داستان است :
مردم همه گوسفندند و ما چوپان :
حواستان باشد! بزرگتر?ن اشتباه در حکومت، بها دادن به مردم، ?ا ارزش قائل شدن برا? مردم است.
شما مطمئن باش?د که اگر برا? مردم، ارزش? ب?ش از گوسفند قائل شو?د، نم?توان?د بر آنها حکومت
کن?د.بها? مردم را شما مع?ن م?کن?د، نه خودشان. اگر شما بر مردم ق?مت نگذار?د، آنها ق?مت? بر خودشان
م?گذارند که ه?چجور نم?توان?د بخر?د. و تازه ا?ن گوسفند که من گفتم با?تر?ن ق?مت است : ق?مت
آدمها? اند?شمند چاق و چله. ق?مت بق?ه? مردم، حداکثر در حد پشگل گوسفند است و نه ب?شتر.
طور? برنامهر?ز? کن?د که مردم از صبح تا شب بدوند و آخر شب هم نرسند. مردم اگر ما?حتاج خود را
آسان به دست ب?اورند، اگر وقت اضافه داشته باشند، عص?ان م?کنند، بداخ?ق? م?کنند و به فکر
اعتراض و انق?ب و ا?ن حرفها م?افتند. ?ک تشک??ت? را تأس?س کن?د که کارش چرخاندن مردم باشد، ?ا چرخاندن لقمه دور سر مردم. کارشچ?دن موانع مختلف، پ?ش پا? مردم باشد. فرض کن?د که آب در?ا فاصلهاش با مردم به اندازه دراز
کردن ?ک دست است. جا? در?ا را نم?توان عوض کرد، اما راه مردم را که م?شود دور کرد. هزار جور
قانون م?شود وضع کرد که مردم دور کره? زم?ن بچرخند و دست آخر به همان نقطها? برسند که قب?ً
بودهاند. و از شما به خاطر رس?دن به همان نقطه، تشکر هم بکنند. مردم را به دو دسته تقس?م کن?د و به ?ک دسته حقوق و مواجب بده?د که مراقب آن دسته? د?گرباشند. دسته اول، به طمع مواجب ?ا از ترس قطع شدن مواجب، مر?د شما م?شوند و دسته? دوم، ازترس دسته? اول، مط?ع و مِنقاد شما. به ا?ن ترت?ب، مملکت، خود به خود اداره م?شود، ب?آنکه شمازحمت? بکش?د ?ا دغدغها? داشته باش?د
مردم به دو دسته? خ?ل? نامساو? تقس?م م?شوند : عوام و خواص. نسبت ا?ن دو با هم، نسبت 99 به
1است. ?عن? از هر 100 نفر، 99 نفر عواماند – ع?ن خودمان – و ?ک نفر خواص است. و ه?چ آدم
عاقل?، 99 را نم?گذارد، ?ک را بردارد. پس خواص را در شمار ه?چ?ک از اعضا? بدن خود به حساب
ن?اور?د و در صورت لزوم، فقط به جلب رضا?ت عوام فکر کن?د. چرا که :
او?ً : جلب رضا?ت عوام، بس?ار آسانتر از خواص است. ثان?اً : رضا?ت عوام را فلها? م?شود جلب کرد ول? خواص را ?ک? ?ک?؛ آن هم اگر بشود. ثالثاً : عقل عوام به چشمشان است ول? عقل خواص، هر کدام، ?ک جا?شان است که با زحمت همنم?توان جا?ش را پ?دا کرد. و از همه مهمتر، در انتخابات و رأ?گ?ر?، رأ? خواص و عوام ?کاندازه است. رأ? آدم خاص که ب?شتر?ا بزرگتر از آدم عوام ن?ست. پس آدم با?د مغز خر خورده باشد که خواص را با همه? مشک?تشان
جد? بگ?رد.
خ?صه ا?ن که : ا?ن عواماند که سرنوشت و تقد?ر خواص را رقم م?زنند. پس خود خواص را نبا?د
جد? گرفت، ول? خطر خواص را چرا. خ?ل? با?د مراقب بود. ا?ن خواص، موجودات پل?د و ناشناختها?
هستند که اگر ازشان غافل شو?د، کار دستتان م?دهند. عوام، هزارتا?ش کم است و خواص ?کدانهاش ز?اد. اگر توانست?د سرشان را ز?ر آب بکن?د، بکن?د وگرنه?اقل مراقب باش?د که ?ک?شان دوتا نشود. هر کار? را که از انجامش عاجز?د، با صدا? بلند اع?م کن?د که م?توان?د. هر چقدر کار، بزرگتر باشد وشما در انجام آن ناتوانتر، با?د توانستنتان را قاطعتر و محکمتر و بلندتر اع?م کن?د تا مردم بهتوانمند? شما ا?مان ب?او رند. انجام شدن ?ا نشدن آن کار مهم ن?ست؛ همان رعد و برق اول?ه برا? مردممهم است. بعد از آن برا? انجام نشدنش هزار دل?ل م?شود جفت و جور کرد.
برا? هر نقص و کاست? و کمبودتان، معجون? از دل?ل و حکمت و فلسفه درست کن?د و به مردم
بخوران?د. مردم، استعداد غر?ب? دارند برا? خر شدن. اگر نان ندار?د که شکم مردم را س?ر کن?د، برا?شان
در فض?لت گرسنگ?، داد سخن ده?د. اگر از عهده? تأم?ن امن?ت مردم برن?امد?د، به آنها تفه?م کن?د که
هزار و ?ک محصول و ثمره است که فقط از وجود ناامن? به دست م?آ?د. ?ک? از آنها، تقو?ت توان
مقاومت است. ?ک? از آنها ظهور استعدادها? نهفته است و… برا? ا?ن که مردم، کمتر در امور مملکت دخالت کنند و وقت شما را بگ?رند، سع? کن?د که آنها را بهخواب?دن ب?شتر ترغ?ب کن?د. نغزتر?ن ک?م در ا?ن مورد را هم باز از خود من شن?دها?د : هر که ب?شترم?خوابد، توان ب?شتر? ذخ?ره م?کند.
ا?ن اصل را ه?چوقت فراموش نکن?د : بزرگتر?ن دشمن ما علم و دانش است. و تنها راه مبارزه با ا?ندشمن، تحق?ر کردن آن است. تا م?توان?د از افراد ب?سواد، تجل?ل کن?د. آنها را در صدر بنشان?د. مناصب
مهم و بزرگ را به آنها بسپار?د. و به همگان نشان ده?د که؛ علم و دانش، جز بدبخت? و دردسر و
ب?کار? و گوشهگ?ر?، خاص?ت د?گر? ندارد. اما حواستان باشد که چن?ن اتفاق? ?کشبه نم?افتد. تغ??ر
د?دگاه مردم? که ?کعمر علم و دانش را اسباب افتخار و عزت م?دانستهاند، کار آسان? ن?ست. در
عمل ! با?د در عمل، کار? کن?د که مردم، مطمئن شوند که نت?جه? آموختن علم و دانش، فقر و خفت و
ب?کار? است و نت?جه? ب?سواد?، ثروت و عزت و افتخار و قدرتمردم در صورت? به شما احترام م?گذارند ?ا از شما فرمان م?برند که محتاجتان باشند. ا?ن اخ?ق وروح?ه عموم مردم در همه جا? دن?است. تا وقت? برا? شما حرمت و عزت قائل م?شوند که گرسنهباشند و نانشان دست شما باشد. حکومت اگر مردم را گرسنه و دستبهدهن نگه ندارد، ?ا پاچهاش رام?گ?رند ?ا تحو?لش نم?گ?رند.
ا?ن اصل بس?ار مهم را ه?چگاه فراموش نکن?د که مردم، مشخصاً همه? مردم، دزد و دروغگو وپشتهماندازند، مگر آن که خ?فش ثابت شود. در حال? که انسانها? ابله، تصورشان غ?ر از ا?ن است و
فکر م?کنند که اصل بر برائت است، مگر آن که خ?فش ثابت شود. ا?ن جمله را هم?شه سرلوحه? همه? بوقها و شعارها و سخنران?ها?تان قرار ده?د که :
«وقت کم است و ما تا م?توان?م با?د خدمت کن?م. و خودتان هر لحظه به خاطر داشته باشد که : «فقط دو سال
فرصت دار?م تا بارمان را برا? همه? عمر ببند?م ».
دروغ گفتن هنر است. هنر? که از عهده? هر کس? ساخته ن?ست. و مهمتر?ن اصل در ا?ن هنر، داشتن
جسارت است. دروغ? که با شهامت و قاطع?ت و اعتماد به نفس گفته م?شود، از هر راست?، قابل
قبولتر و باورپذ?رتر است. امتحان کن?د !
برگرفته از: روزبهی
.: Weblog Themes By Pichak :.