شخصی برای اولین بار یک کلم دید.
اولین برگش را جدا کرد،
زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و...
با خودش گفت:
حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچش کردن.
اما وقتی به تهش رسید و برگ ها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگ ها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعهای از این برگ هاست.
داستان زندگی هم مثل همین کلم است. ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود.
زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم.
زندگی را باید برگ برگ زندگی کرد
به تمامی و با هوشیاری هر لحظه اش را چشید .
تاریخ : چهارشنبه 95/10/1 | 10:46 عصر | نویسنده : ابوبکر عزیزی مقدم | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.