نظریه سازمان یادگیرنده
نظریه سازمان یادگیرنده اساساً با تکمیل نظریههای مربوط به یادگیری و یادگیری سازمانی شکل گرفته است و از اینرو محققین متعددی درشکلگیری این نظریه نقش داشتهاند. اما به اقرار کلیه صاحبنظران، نظریهپرداز اصلی سازمان یادگیرنده پیتر ام .سنج(35) از دانشگاه MIT میباشد. سنج ابتدا درسال 1990 مقالهای تحت عنوان: «کار جدید رهبر: ساختن سازمانهاییادگیرنده»(36) منتشر کرد و سپس در همان سال کتاب «اسلوب پنجم: هنر ومهارت سازمان یادگیرنده»(37) را به رشته تحریر درآورد که نظریه خود را در رابطه با سازمان یادگیرنده در این مقاله و کتاب به طور مبسوط شرح داده است. به عقیده پیتر سنج ایجاد سازمان یادگیرنده نه تنها مشکل نیست، بلکه کاملاً موردپذیرش کلیه افرادی است که از یک حداقل آشنایی با آن برخوردارند، اما مانعاصلی در ایجاد سازمان یادگیرنده مسئله رهبری است. مردم درک واقعی از نوعمشارکتی که برای ساختن چنین سازمانی لازم است، ندارند و این وظیفه رهبران سازمانی است که سازمان یادگیرنده را به صورت واقعی، عملی و فراگیر به مردم معرفی کنند. اما تصویر سنتی ما از رهبران - به عنوان مردمانیکه جهتگیری کلی را مشخص میکنند و تصمیمهای کلیدی را میگیرند – ریشه در ذهنیت فردگرایانه و غیرسیستمی دارد. رهبری در سازمان یادگیرنده کاملاًبا تصمیمگیرنده کاریزماتیک در سازمانهای سنتی متفاوت است. ”رهبران طراح، معلم و خدمتگزارند. این نقشهای جدید به مهارتهای نوینی احتیاج دارند:توانایی ایجاد دورنمای مشترک، نمایان ساختن و درگیرشدن با مدلهای ذهنیرایج، و پرورش دادن الگوهای تفکر هرچه سیستمیتر. خلاصه اینکه ،رهبراندر سازمانهای یادگیرنده مسئول ساختن سازمانهایی هستند که مردم در آنجابه صورت مداوم تواناییهای خود را برای شکل دادن به آینده توسعه میدهند -یعنی، رهبران مسئولیت یادگیری را به عهده دارند“ (Senge,1990:726).
برای دسترسی به مطالب و مقالات کامل اینجا را کلیک نمایید.
.: Weblog Themes By Pichak :.